مدتها بود که در مسیر پیادهروی روزانه گروههایی از زنان و مردان را میدیدم که به صورت دسته جمعی در حال ورزش کردن در گوشهای از پارک هستند. هربار که رهبر گروه به من پیشنهاد میداد که به جمعشان بپیوندم، با اینکه از این دعوت خوشحال بودم؛ اما به آنها ملحق نمیشدم. قول فردا را میدادم و آن فردا هیچ وقت نمیآمد. موانع ذهنی وجود داشت که اجازه نمیداد به صورت دسته جمعی ورزش کنم.
همیشه از دیدن شور و نشاط و شادابی آن گروه لذت میبردم؛ اما فکر میکردم که درست نیست که در فضای آزاد با گروه ورزش کنم. ممکن است مورد استهزا و تمسخر افرادی باشم که از بیرون به این مسئله نگاه میکنند. مدتها آنها را میدیدم و به این شادی و سرخوشیشان غبطه میخوردم تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم تمام این موانع ذهنی را کنار بگذارم و به آنها ملحق شوم. در ابتدا سخت بود. حرکاتم خشک و بدون انعطاف بود ولی آرام آرام آن سرخوشی جمعی به من هم سرایت کرد و از ورزش کردن در آن جمع بیشتر از پیادهرویهای تک نفره، بهره بردم.
امروزه ابزار الکترونیک، به ظاهر گستره ارتباطات را وسیع کرده است؛ اما در عمق وجودش انسانها را از روابط چهره به چهره محروم کرده است و ما تنهاتر شدهایم. حضور در گروههای ورزشی طبیعتدوست میتواند کمک کند که از این تنهایی رها شویم و شادی را با تمام وجود دریابیم. کوهنوردی، پیادهرویهای دسته جمعی و دوی همگانی هم از ورزشهایی هستند که میتوانیم در دل طبیعت و همراه با جمعی شاد انجام دهیم.
2 پاسخ
خوشحالم که یه مسیر جدید برای هدفت پیدا کردی. چقدر دلم میخواست منم همرات ورزش میکردم.
البته گاهی نمیشه. پیاده روی ساده تر بود