من اینجا هستم تا با انتشار تجربهها و راهحلهایی که در برخورد با موانع پیدا میکنم به خودم و دیگران برای زندگی بهتر و شادتر کمک کنم.
- غیبت نکنید!
+ وای باز مذهبی بازی درآوردی. یعنی چی؟ ما که غیبت نمیکنیم داریم یکم درد و دل میکنیم خالی شیم.
- خوب مگه اون دوتا جفت گوش بینوا که مجبوره از روی احترام حرفهای شما رو بشنوه سطل زباله است که آشغالهای دلتون رو اونجا خالی میکنید؟
+ وا چه حرفیه. چرا اینجوری میکنی تو؟ خوب به من بگو اگه دوکلوم حرف با دوستمون نزنیم چه جوری ناراحتیمون رو از شوهر، بچه، فامیل و غریبه کم کنیم؟
- با ضبط کردن صدا
+ چی؟
- بله با ضبط کردن صدا. باور کنید یا نکنید این کار شفا بخشه.
حالا با من بیایید تا ماجرای این ضبط صدا رو براتون تعریف کنم:
دیروز بعد از اینکه دکمهی ارسال مقالهام را زدم و مقاله در سایت مدرسه نویسندگی، ثبت شد، یک نفس راحت کشیدم و فکر کردم تمام شب میتوانم کتاب بخوانم و فایلهای صوتی دلخواهم را گوش بدهم؛
اما این فقط یک فکر بود و برنامههای ناخواسته تمام افکار و ذهنم را به هم ریخت. مهمان برایم آمد و از زبان میهمانهایم چند خبر بد راجع به آشنایانم شنیدم که مرا به هم ریخت.
واقعیت این است که هرچقدر هم که از اخبار و وقایع بد بخواهید دوری کنید، بازهم این اخبار از جایی نفوذ میکنند. بهترین کار این است که خودتان را مجهز و قوی کنید که در برابر این اخبار مصون باشید.
بعد از رفتن میهمانها دلم میخواست تلفن را بردارم و به بهانه خبر گرفتن از جزئیات ماجرا، کمی دلم را آرام کنم. درد عصبی معدهام شروع شده بود و حالم اصلاً خوش نبود؛ اما از طرفی دلم نمیخواست که غیبت هم بکنم و میدانستم که حرف زدن بیشتر در مورد چیزی که قادر به تغییر آن نبودم، هیچ کمکی به من نمیکند و صد البته که حالم را بدتر میکند.
این اخبار بد ناخواسته روی دلم سنگینی میکرد و درد معدهام را مدام شدت میبخشید. بیحوصله شده بودم. نقاشی، خواندن و نوشتن هیچ کدام نتوانست حالم را خوب کند. هر کاری کردم نتوانستم با مشغول کردن خودم به چیزی، از آن افکار پریشان رها شوم.
همسرم هم دیر آمد؛ هرچند که نمیتوانستم با او هم حرف بزنم چون کاری از دستش ساخته نبود. پرندهها وقتی به خواب میروند، دعوای قبل از خواب را فراموش میکنند و دوباره با هم دوست میشوند. حافظهشان به قدری نیست که خودشان را با این قبیل ناراحتیها مشغول کنند؛ از خواب که بیدار شدم، ناراحتی روز قبل از چهرهام هویدا بود. دعوای پرندگان و نگرانی از بابت سلامتیشان را بهانه کردم و خودم را از این اعتراف اجباری به همسر خلاص کردم.
تا وقتی دخترم را به مدرسه ببرم و برگردم این حال بد با من بود تا اینکه سعی کردم با آزاد نویسی خود را از درد و رنجی که داشتم رها کنم. آزاد نویسیها طولانی شد و هیچ کدام هم به جایی نمیرسید تا اینکه در لحظهای که ناامید شده بودم، یاد ضبط صدا افتادم.
شاهین کلانتری درکتاب چرا باید بیشتر حرف بزنیم،پیشنهاد داده بود که صدایمان را ضبط کنیم تا مهارتهای سخنوری را تقویت کنیم. یکی از موضوعاتی که برای ضبط صدا در کتاب پیشنهاد شده بود، حرف زدن راجع به دیگران است. به جای اینکه پشت فرد و به دیگران درباره یک نفر بگوییم، فایلی را ضبط کنیم و آنجا بلند بلند حرف بزنیم.
به خودم گفتم حالا وقتش است که به جای حرف زدن با دیگری با خودم صحبت کنم. تا حالا پیش نیامده بود که با خودم حرف بزنم. البته وگویههای ذهنی کم نداشتم؛ اما اینکه بخواهم با صدای بلند با خودم حرف بزنم و فکر کنم نه. این کارها در برنامهام نبود.
امروز احتیاج شدیدی داشتم که با یک نفر حرف بزنم. چه بهتر که برای یک بار هم که شده این حرف زدن با خودم رو امتحان میکردم.
مراقب ارتعاشاتی که میفرستید باشید
شروع کردم به حرف زدن، اولش گفتم که حالم خوب نیست و از دست فلانی عصبانی هستم. صدایی گفت: «برای چی؟» و بعد من شروع کردم به توضیح دادن و جاهایی از مکالمه هم گریه کردم و بعد باز هم صدای دوم رو شنیدم که انگار از اعماق وجودم برمیخاست و شروع کرد به راهنمایی کردن من. تمام مطالبی که در این مدت خوانده بودم و گوشهای از ذهنم پنهان شده بود را از زبان آن صدا شنیدم.
آن صدا به من گفت: «غیبت کردن فرکانسهای منفی را در جهان پخش میکند. کلاً حرف زدن از ناخواسته ها باعث جذب بیشتر آنها میشود. دقیقاً به همین علت است که در دستورات دینی این کار به شدت نهی شده است. در برخی موارد تو و حتی اطرافیانت کاری نمیتوانند انجام بدهند و از حیطه قدرت تو و دیگران خارج است و فقط باید خدا خودش سررشته آن امر را به دست بگیرد. تو تدبیر کن ولی کاری به تقدیر نداشته باش و اجازه بده که تقدیر خداوند خودش جاری بشه. تو با حرف زدن بیشتر در مورد ناخواستهها ارتعاشات منفی بیشتری را در جهان پراکنده میکنی. ارتعاشاتی که نمیگذارد که امور درست شود.»
حرف زدن با خودم به من قدرت فکر کردن داد. وقتی با دیگری حرف میزنید اگر فرکانس مناسبی نداشته باشد، باعث میشود که گیرندههای شما هم دچار نویز و اغتشاش بشوند و باید ساعتها وقت صرف کنید که بتوانید دوباره فرکانسهای خودتان را تنظیم کنید.
بعد از حرف زدن و شنیدن آن صدا به قدری حالم خوب شد که تصمیم گرفتم که رسالتم را انجام بدهم. حالا رسالتم چی بود؟ برگردید بالا و خط اول را دوباره بخونید.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
3 پاسخ
عالی بود لیلون
من این جور مواقع با خودم حرف می زنم ، اما ایده ضبط صدا هم خوبه، امتحانش میکنم
حرف زدن با خودم به من قدرت فکر کردن داد. وقتی با دیگری حرف میزنید اگر فرکانس مناسبی نداشته باشد، باعث میشود که گیرندههای شما هم دچار نویز و اغتشاش بشوند و باید ساعتها وقت صرف کنید که بتوانید دوباره فرکانسهای خودتان را تنظیم کنید.
توی رسالتت موفق و مانا باشی عزیزم
ممنونم عزیزم. با صدای بلند حرف زدن یک چیز دیگه است
چه رسالت خوبی رو انتخاب کردی لیلاجان. صبط صدا پیشنهاد خوبیه. چند با امتحان کردم البته نه برای درد دل. به نظرم عملی و راهگشا خواهد بود. ممنون که تجربهات رو به اشتراک گداشتی.