از واقعیت فرار نکنید.
کمتر از دو سال پیش یکی از عزیزانم را از دست دادم. عزیزی که هنوز مرگش را باور نمیکنم.
آیا شما هم از مشکلاتتان فرار میکنید.
بیشتر ما در طول زندگی چنین تجربههایی را داشتیم. تجربههای مشابه و رنجهای مشابه، روز و شب دعا میکردیم. با تمام وجود میخواستیم که او زنده بماند؛ اما او برای مرگ آماده بود. همه کارهایی که باید انجام میداد را انجام داده بود. حتی در فرصتی که برای زندگی دوباره گرفته بود چند کار دیگر که عقبافتاده بود را انجام داد. درواقع این مسئله را پذیرفته بود و از آن فرار نمیکرد. همین باعث شده بود که روزهای آخر عمرش با تمام درد و رنجی که میکشید کنار عزیزانش باشد و آنها را به فرار نکردن از واقعیت تشویق کند. با اینوجود ما میخواستیم از واقعیت فرار کنیم. ما آماده نبودیم. هر نشانهای از سلامتی به ما امید بیهوده میداد. با شروع علائم بیماری از هم میپاشیدیم. عدم آمادگی پذیرش بیماری سخت ایشان، این مرگ را برای همهمان سخت کرده بود؛ اما خودش همهچیز را از قبل پذیرفته بود. هنوز هم منتظریم از خواب بیدار شویم تا بفهمیم که تمام اینها یک کابوس وحشتناک بوده است.
نپذیرفتن مشکلات و فرار از آنها شرایط را سخت میکند.
عدم پذیرش مشکلات و ناراحتیها و فرار از آنها نهتنها کمکی نمیکند بلکه شرایط را سختتر هم میکند. هرچقدر که دیرتر آنها را بپذیریم و فرار کنیم، برای خودمان سختتر میشود. بالاخره بعد از گذشت ماهها با شرایط کنار آمدیم؛ اما چندنفری که نتوانستند این وضعیت را بپذیرند، رنج زیادی را متحمل شدند و برای فرار از آن، برای خودشان ناراحتیهای بزرگتری درست کردهاند.
چه راهکاری بهجای فرار از مشکلات مؤثر است؟
برای از دست دادن عزیز یا چیزی، لازم است که سوگواری کنیم. هرچند روز که لازم است و سعی نکنیم در این مواقع احساسات خودمان را پنهان کنیم و ناراحتیمان را انکار کنیم. سوگواری برای هر واقعه ناگوار و پذیرش آن شرایط را برای عبور از آن مهیا میکند؛ اما فرار از مرحله سوگواری باعث عبور از آن نمیشود. بلکه در جایی از زمان مچمان را میگیرد.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
2 پاسخ
روحشون شاد لیلون جانم
چقدر این حرفات حس خوبی بهم داد: عزیزتون خودش آماده بود، کارهاشو کرده بود…
پنهان کردن احساسات باعث میشه مریض بشیم .
ممنونم عزیز دلم