نیمه پر لیوان را ببینید.
کمتر کسی است که زندگیاش تماماً بر وفق مرادش باشد. زندگی همه ما نقصها و کمبودهایی دارد؛ اگر قرار باشد مرتب به آن نواقص فکر کنیم و روی آنها تأکید کنیم، مسلماً نمیتوانیم احساس خوشبختی کنیم. هیچ زوجی وجود ندارند که تمام و کمال عقایدشان با هم مطابقت داشته باشد، تفاهم کامل داشته و کاملاً همدیگر را درک کنند. کمتر پدر مادری وجود دارند که تماماً خودشان را فدای فرزندانشان بکنند و از هرلحاظ با فرزاندشان هم فکر و عقیده باشند. رابطههای دوستی نادری وجود دارد که کامل و بیعیب باشد.
اگر کسی ادعا کند که از هر نظر خوشبخت است و همهچیز بر وفق مرادش است، به نظر میرسد که قصد فریب دیگران را دارد.
دوستی داشتم که توجه زیادی به کمبودهای رابطهٔ میان خودش و همسرش داشت. به حدی توجه او به این مسئله زیاد بود که زندگی را به کام خودش و همسرش تلخ کرده بود. روزگارش را در صفحات اجتماعی میگذراند و زندگیهای پرزرق و برق بلاگرها و رنگ و لعاب زندگی آنها برای جذب مخاطب، زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده بود.
همسرش به بیماری سختی مبتلا شد. بعد از بیماری همسرش او فهمید که چقدر همسرش را دوست دارد.
او با خودش عهد بست که اگر همسرش خوب شود، دریچه نگاهش به زندگی را عوض کند. خبر خوب این بود که همسرش توانست از بیماری جان سالم بدر ببرد؛ اما دوستم مدتی بعد از بهبودی همسرش دوباره همان رویه قبل را در پیش گرفت. متأسفانه دوستم هیچوقت نمیتوانست نیمهپر لیوان رو ببیند و همیشه از نقصهای همسرش شکایت میکرد. درنهایت هم همسرش با این اوضاع کنار نیامد و از او جدا شد. در واقع افراد منفی نگر همیشه نیمهخالی لیوان را میبینند.
ارتباط با افرادی که دائم نقصها و کمبودها را میبینند و همیشه و همهجا در حال شکایت کردن هستند، باعث میشود که آرامآرام ما هم چنین افکاری را در سر بپرورانیم و دیگر از زندگیمان لذت نبریم.
قطعاً زندگی برای من هم زندگی، آن زندگی آرمانی و بیعیب و نقصی که میخواستم نبود، اما فهمیده بودم که توجه کردن به کمبودهای زندگی هیچ فایدهای برای من ندارد و باعث میشود آنها بیشتر از قبل در زندگیام جولان بدهند. این مسئله را زمانی فهمیدم که به بهانه خانه کوچک، خیلی از فعالیتهای موردعلاقهام را ترک کرده بودم و مرتب به خودم و همسرم سخت میگرفتم. البته حرفهای دیگران هم باعث شده بود که بیشتر به این مسئله فکر کنم و همیشه از کوچکی خانه شکایت میکردم. احساس خوشبختی فقط به خاطر ناسپاسی من و ندیدن مزیتهای خانهام از بین رفته بود. بعد از مدتی متوجه شدم که این خانه کوچک چقدر برایم خوب و امن است، برای همین دست از شکایت کردن برداشتم. بعد از آن بود که احساس خوشبختی آرامآرام به وجودم برگشت.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
4 پاسخ
موافقم
ارتباط با آدمهای منفی نگر یا ناشکر خیلی میتونه تاثیر گذار باشه
از طرفی میدونی لیلون، موج سینوسی زندگی و مواجهه با سختی ها باعث میشه که به نگرش غالب منفی نگری که از کودکی از اجتماع و اطرافیانمون دریافت کردیم برگردیم، اما باید ورق رو برگردونیم
افکار مثبت، شکرگزاری، پیدا کردن جنبه های خوب هر رویدادی ،معاشرت با افراد مثبت اندیش و … میتونه کمک کنه که به قول ترودو اون کره منفی رو کوچیک و کره مثبت رو تو ذهنمون بزرگتر کنیم.
حتی گاهی ارتباط بی کلام با افراد منفی هم میتونه حالت رو بد کنه. باید خیلی قوی باشی که نزاری این افکار منفی و انرژی های منفی روی تو تاثیر بگذاره
لیلا همه ما درجهای از این فراموشکاری رو داریم. مثلن من وقتی دو سال پیشم ر نگاه میکنم میبینم اون وقتا خیلی سعی و تلاش میکردم ذهنمو مثبت نگه دارم و خیلی هم زندگیم با معنا و قشنگ شده بود. بعد که از رهگذار اون دید مثبت اتقاقای خوبی برام افتاد دوباره برگشتم به اون حالت خودکار و واکنشگری که هیچ سعیای برای کنترل ذهنش نمیکنه. بنابراین دوباره حواسمو جمع کردم و دیدم اِ چه جالب. چه قدر من قدرتمندتر شدم توی این زمینه.
اینجای نوشتهات رو دوست داشتم:
ارتباط با افرادی که دائم نقصها و کمبودها را میبینند و همیشه و همهجا در حال شکایت کردن هستند، باعث میشود که آرامآرام ما هم چنین افکاری را در سر بپرورانیم و دیگر از زندگیمان لذت نبریم.
خیلی خوشمزه و صمیمی مینویسی. دوست دارم نوشتههاتو.
متاسفانه این فراموشی خیلی به ضرر ما تموم میشه برای همین باید با یادداشت برداری و جلو رو گذاشتن نکات و تجربه های مهم، مرتب به خودمون یادآوری کنیم. من این مقاله رو اذر پارسال نوشته بودم. یادم میاد اون موقع خیلی سعی میکردم نکاتش رو رعایت کنم بعد اوضاع عالی بود. اما دیروز که داشتم اصلاحاتی روش انجام میدادم، دیدم انگار حرفای خودم یادم رفته و خودم رو در معرض امواج منفی قرار دادم.
من خیلی سعی میکنم این افراد رو کمتر ببینم و به قول خودت جزیره خودم رو داشته باشم.
قربونت برم تو که خیلی خیل بهتر می نویسی یولداش جان😘