کمال گرا نباشید.
کمالگرایی در روانشناسی، ویژگی شخصیتی است که خصوصیات آن، با تلاش فرد برای بیعیب بودن و تنظیم استانداردهایی برای بالاترین سطح عملکرد توصیف میشود و با خودارزیابی انتقادی و نگرانی در مورد ارزیابی دیگران نیز همراه است. کمالگرایی در بهترین تعریف آن، یک نوع ویژگی چندبعدی است، بهطوریکه روانشناسان توافق دارند که بسیاری از جنبههای مثبت و منفی در آن وجود دارد. در فرم ناسازگار آن، کمالگرایی مردم را به تلاش برای رسیدن به یک ایده آل دستنیافتنی یا اهداف غیرواقعبینانه سوق میدهد که اغلب منجر به افسردگی و عزت نفس پایین میشود.
در اینجا منظور از بیان ایده «کمالگرا نباشید» فرم منفی آن است.
کمالگرایی منفی برای همه افراد خیلی خطرناک است. نویسندهای که سالها مینویسد؛ اما کتابش به مرحله چاپ نمیرسد و تمام عمر روی بازنویسی آنوقت میگذارد تا بهترین نسخه آن را منتشر کند. فردی که تمام مهارتها را میآموزد تا کسبوکار خود را راه بیندازد و هر وقت از او میپرسند: «کسب و کارت چه شد»؟ میگوید: «هنوز مهارتهای دیگری هم هست که باید یاد بگیرم» یا هزاران مورد مشابه دیگر.
کمالگرایی سدی است در برابر پیشرفت و رشد فردی. برخی از افراد به حدی کمالگرا هستند که هیچوقت شروع نمیکنند. آنها برای شروع یک کار به دنبال بهترین و مطلوبترین شرایط هستند. کمالگرایی بهانهای میشود برای اهمالکاریشان و یادشان میرود که شرایط در طول مسیر بهتر میشود؛ بنابراین چون هیچ تلاشی نمی کنند، هیچوقت شرایط مطلوب برایشان پیش نمیآید و همیشه در همان نقطه شروع هستند.
یکی از مشکلات کمبود اعتمادبهنفس، کمالگرایی است. با اینکه جامعه و فرهنگی که در آن رواج دارد بهشدت کمالگرایی را تشویق میکند؛ رشد کمال گرایی در میان جوانان امروز بیشتر از گذشته است. فرد کمالگرا هیچوقت از خودش و دیگران راضی نیست و هیچ لذتی از زندگی نمیبرد.
بگذارید، خاطرهای را برایتان در همین مورد تعریف کنم:
چند وقت پیش با یکی از دوستانم در رابطه با کسب مهارتهای جدید صحبت میکردم. او اذعان داشت که تا پرونده یادگیری موسیقی را نبندد، نمیتواند کسب مهارت دیگری را شروع کند.
به او گفتم: «موسیقی که انتها ندارد و اگر تو کار دیگری را میخواهی انجام بدهی، باید در کنار موسیقی به آن بپردازی و همچنین تو سابقاً نقاشی هم میکردی چرا حالا نقاشی نمیکنی؟»
گفت: «یادم رفته و باید دوباره پیش استاد دوره ببینم.»
به او گفتم: «نقاشی که فراموش نمیشود چرا با اتودهای ساده شروع نمیکنی؟» نگران شد و گفت: «میترسم خوب نشه.» خنده دار بود او از بد شدن کارش میترسید. به او گفتم:«اگر کارت خراب شود، توبیخ میشوی؟»
او از شروع میترسید. مشکل بیشتر افراد کمالگرا همین است. البته شاید خیلی از آنها ندانند که کمالگرا هستند یا اینکه بدانند و فکر کنند که ویژگی خوبی است. آنها تا به حد مطلوب چیزی نرسند شروع نمیکنند. مرتب از این کلاس به آن کلاس میروند و هزار مدرک را به در و دیوار خانهشان می چسبانند؛ اما هیچوقت از این مهارت ها استفادهای نمیکنند.
من هم تا حدودی همینطور بودم. مکان زندگیام کوچک بود و هنوز هم هست. سالها منتظر بودم تا خانهام بزرگ شود بعد نقاشی را از سر بگیرم. همیشه خودم را با دیگران مقایسه میکردم و روی همان پلهای که بودم، میایستادم. فکر میکردم باید در این حرفه استاد تمام شوم. بعد آموزش به دیگری را شروع کنم. میخواستم تمام فنون نقاشی را یاد بگیرم.
تا اینکه وارد مسیر نویسندگی شدم. این کمالگرایی من در کلاس درس نویسندگی و آشنایی با گروههای کتابخوانی تا حدودی کمرنگ شد. آرامآرام در این مسیر رشد کردم و توانستم با فنونی که در این مسیر آموخته بودم بر ترسهایم غلبه کنم و بر مشکل کمالگراییام فائق آیم.
تا قبل از اینکه کتاب هایی درباره کمال گرایی را بخوانم، نمیدانستم که کمال گرایی شدیدی دارم. فکر می کردم بیشتر مشکلاتی که برای شروع هر کاری دارم، به خاطر عدم اعتماد به نفسم است.
تا وقتی که به مشکلی واقف نباشید، به دنبال راهکار هم نخواهید بود.
من متوجه شدم که کمال گرا هستم؛ اما آیا راهکاری وجود دارد که بتوان با آن از شدت کمالگرایی کاست؟
یکی از این راهکارها باور به این جمله است که هرچقدر هم که در حرفهای خوب باشید هیچ نقطه پایانی برای بهتر بودن وجود ندارد. همیشه کسی وجود دارد که از شما بهتر باشد؛ بنابراین نباید بیهوده تلاش کنید که در هر چیزی بهترین باشید. باید از همین نقطهای که هستید، شروع کنید. با اولین گامی که در جهت کسب مهارت برمیدارید، آموزش آن مهارت را به دیگری شروع کنید. در راستای آموزش اگر هنوز به خودتان اعتماد ندارید، آموزشهای رایگان در اختیار دیگران قرار بدهید. آرامآرام رشد کرده و با جذب اعتماد مخاطب، اعتمادبهنفس خودتان را افزایش دهید.
بعد از به کار بردن این فن آرامآرام با کوچکترین آموخته، آن را در اختیار دیگران قرار میدادم. آموزش نقاشی را در همان خانه کوچک شروع کردم. کلاسهای نقاشی با یک شاگرد برگزار شد تا اینکه شاگردانم بیشتر شد و من همزمان با آموزش نقاشی به شاگردان کوچکم، مهارتهایم را افزایش میدادم.
راه دیگر که استفان گایز در «کتاب چگونه کمالگرا نباشیم؟» به آن اشارهکرده است، اتخاذ سبک دیگری به نام معمول گرایی است. معمولگراها اهداف کوچک و معمولی دارند؛ اما یک فرد کمالگرا اهداف بزرگی دارد. با شیوه معمولگرایی اهداف خود را کوچک و دستیافتنی میکنیم. اهداف خرد و کوچک آرامآرام ما را به هدف بزرگتر میرساند؛ بنابراین با ایده معمولی بودن در شرایط معمولی هم میتوانیم کارکنیم. سنگ بزرگ همیشه علامت نزدن است. پس باید همیشه با گامهای کوچک حرکت کنیم و قبول کنیم که دنیای پیش رویمان کامل نیست و ما بهعنوان یک انسان پر از نقص هستیم و کسی از ما انتظار ندارد که کامل باشیم. پس به خودمان اجازه اشتباه کردن بدهیم. مطمئناً با این طرز تفکر، کمالگراییمان تا حدود زیادی کاهش پیدا میکند.
در آخر
کتابهای زیادی در بازار وجود دارد که خواندن و عمل به توصیه های موجود در کتاب ها میتواند کمک کند، این کمالگرایی تا حد مطلوبی کاهش پیدا کند. مبحث کمال گرایی و درمان آن کتابی قطور است و از حوصله مخاطب این کتاب خارج است.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
5 پاسخ
به به به این پست جذاب.
لیلا جون کمالگرایی خیلی افتضاحه و مزخرف. هیچ جنبهی مثبتی نداره هیچیها. قشنگ پدر آدمو در میاره. کاملن موافقم. فرد کمالگرا هیچ لذتی از زندگی نمیبره.
این که هیچ نقطهی پایانی برای بهتر بودن وجود نداره خیلی قشنگه. آخه بهترین بودن هم بعد یه مدت خودش کسالت میاره و باعث سقوط فرد میشه. این که تو همیشه در تکاپو باشی خیلی زندگی رو دلچسب میکنه.
سبک معمولگرایی یادم رفته بود. مرسی یادم انداختی. این پستتو خیلی دوست داشتم.
اتفاقاً امروز به هستی میگفتم که داشتن رویا قشنگه اما قشنگ تر از اون تلاش برای رسیدن به رویاته. اگه زود بهش برسی اون زیباییش رو از دست میده و ممکنه به پوچی برسی.
خواهش میکنم. خدا رو شکر که این پست برات مفید بود دخترم
😍😘
کمک نمیخواین ؟😊
تموش کردم. ممنون