اندر مزایای اینترنت ملی
دیروز از دست این اینترنت ملی کلی حرص خوردیم. به نظرمان دستهایی در کار هستند که هر طور شده ما را به خیابان بکشانند. همین دیروز بود که هوس کتاب جدید به سرمان زد و برای نتراشیدن هزینه برای جناب همسر کتابهایمان را در کیسه ریختیم که ببریم کتابخانه و با کتاب جدید معاوضه کنیم. البته قبلش به جناب همسر گفتیم به این ماشین پدرسوخته که در پارکینگ جا خوش کرده است، یک نگاهی بیندازد و آب و روغنش را چک کند و ایشان گفتند: «چه فایده که من همه این کارها را بکنم و تو باز هم همه کارهایت را پیاده انجام بدهی. هرجا میروی خودم کمی زودتر کار را تعطیل میکنم و تو را به آنجا میبرم.»
ما هم گفتیم: «باشد چه بهتر که دیگر دنبال جای پارک هم نمیگردیم.»
باز برای اینکه محکم کاری کنیم به مسئول کتابخانه زنگ زدیم و مطمئن شدیم که کتابخانه باز است. مسئول کتابخانه هم که حوصله حرف زدن نداشت فقط گفت: «باز است.»
و ما دخترک را خسته و تشنه از مدرسه برداشتیم و سوار ماشین جناب همسر شدیم و خودمان را به کتابخانه رساندیم. جناب همسر که نگران شلوغی خیابانها بود گفتند کارتان را به سریع ترین نحو ممکن انجام بدهید و برگردید. ما رفتیم و دیدیم مسئولین کتابخانه پایشان را روی میز انداختهاند و سرشان را در گوشی فرو کردهاند و انواع فیلتر شکن را امتحان میکنند که شاید اینترنت برایشان باز شود.
گفتند که کتاب امانت نمیدهیم چرا که اینترنت دو روز است قطع است. ما خودمان متوجه شده بودیم که اینترنت قطع است و فقط دامنه ایران را میآورد. منتها فکر نمیکردیم که نرم افزار کتابخانهها بر پایه اینترنت ملی نباشد.
اما از آنجایی که ما ملت شکرگزاری هستیم و همیشه خدا حتی در اوضاع بحرانی هم شکر میگوییم که بدتر از این نشده، باز خدا رو شکر میکنیم که آن روزی که سایتمان را راه اندازی کردیم به خاطر نداشتن پول و ارزانی به همان دامنه ir اکتفا کردیم و به دامنه net و com محل گربه هم نگذاشتیم و گرنه از همین یک گله جا هم میماندیم. ما هرچه التماس کردیم که خوب دو کتاب که به جایی بر نمیخورد و آن را روی کاغذ بنویسید، مسئولین محترم کتابخانه قبول نکردند و ما هم که از دست مسئولین بالا ناراحت بودیم، به مسئولین پایین گیر دادیم و گفتیم این اینترنت ملی به درد کتابخانه ملی هم نمیخورد، پس کاربردش چیست؟ و بعد دیدیدم که مسئولین به ما چپ چپ نگاه میکنند و ما نگفتیم که در دلمان چه بد و بیراههایی که نثار این اینترنت ملی نکردهایم.
البته ما که نمیدانیم ولی حتماً اهل فن میدانند که اینترنت دول خارجه هم در همان ابتدای راه به همین مزخرفی بوده است و بعد به همه جا دسترسی پیدا کرده است و اصلاً هدف اینترنت همین بوده و قرار نبوده ملی باشد. قرار بوده راههای ارتباطی کوتاهتر و سریعتر بشود و ما با یک کلیک به شاخ آفریقا وصل بشویم؛ اما بالاخره ما از سیاست و حسادتهای سیاسی چیزی نمیدانیم و به قول پدرمان، بهتر است سرمان را عین کپک در برف فرو ببریم که خدایی نکرده آسیبی به ما وارد نشود و ما که از اساس اعتقاد داریم که چرندیات ما به کسی آسیب نمیزند، به نوشتنمان ادامه میدهیم.
این کتاب نگرفتن به مذاق دخترمان خوش نیامد و ما مجبور شدیم کتابخانهمان را به هم بریزیم و یک کتاب کودک ناخوانده برایش پیدا کنیم و خودمان هم بچسبیم به این کتاب طنز پس کوچه ابراهیم رها و شب خواب ببینیم که ما هم لغت نامه طنز مینویسیم و صبح آفتاب نزده، صفحات صبحگاهیمان را به لغت نامه اختصاصی خودمان اختصاص دهیم که اگر حال و حوصله داشتیم، تایپش میکنیم و در فرصتی دیگر منتشرش میکنیم.
بعد با دوست همیشه همراهمان رفتیم به پیاده روی و آن مخبری که با دو گوشی همراه میآید محله را جارو میزند، دیدیم و نفهمیدم چرا فقط در دو تایم صبح و بعدظهر که معبر پیادهروی شلوغ است، دوست دارد، گذرگاه را جارو بزند و مابقی وقتها نیست و احتمالاً بقیه هم نمیفهمند. به هرحال ما فقط به پیاده روی میرویم و هیچ وقت دنبال هیچ سناریو و نقشهای نبودیم و نیستیم. چون اصولاً فرصتی برای این جور کارهای جلف نداریم و این جور کارها به قول خانجان برای افراد بیکار و خوشی زده زیر دل است و من هم میدانم که اگر کارگری هم این وسط همراه بشود، به خاطر این است که اضافه حقوق گرفته و کمی هم ساعت کاریاش کم شده وگرنه کسی به خاطر گرسنگی و نداشتن پول اجاره خانه اعتراض نمیکند.
مدیونید اگر شما فکر دیگری بکنید.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
5 پاسخ
عالی بود لیلاجان
وای وای لیلون چسبید
رفته رفته دارم دلبسته نثرت میشماااا
اون جا که بابا گفته بود و چرندیات ما که بالاخره آسیبی به کسی نمی رساند.
عالی هستی لیلون
چقدر قشنگ جزئیاتو ردیف میکنی و آرام و باسلیقه شکرتو میپاشی و رد میشی
دمت گرم
قلمت پر جوهر
نثر منم دلبسته حضور گرم شماست جانا. با چشمان پر از نقل و نباتتون این متن رو احتمالاً می خونید.
لیلا دست رو دلم نذار…
چشم عزیزم دست به سینه مینشینم.