زنگ مظلوم هنر و ورزش
نزدیک به چهار هفته است که دخترک به مدرسه میرود. چهارشنبهها روز هنر و ورزش است. یک چهارشنبه که تعطیل بود و دو چهارشنبه دیگر، سر کلاس نشسته بودند و برای خودشان در حضور معاون مدرسه، نقاشی میکردند و حرف میزدند. نقاشی اولش چنگی به دلم نزد. به او گفتم: «از تو بعید است که سرسری نقاشی بکشی.» گفت که بیشتر وقت کلاس با هم حرف میزدیم. گفتم: «زنگ هنر جای آموختن هنر و تمرین است نه حرف زدن. حرف زدن باید بماند برای زنگ تفریح.»
نگفت که معلم ندارند. دیروز در جلسه اولیا و مربیان فهمیدم که معلمها یک روز در هفته را میتوانند به مدرسه نیایند. پنج شنبهها که چند سالی هست حذف شده و یک روز هم تقلیل کار. روز چهارشنبه همان روزی است که معلم کلاس دخترم تقلیل کار دارد و به مدرسه نمیآید. از معلم میپرسم پس تکلیف ورزش و هنر چه میشود. جوابی ندارد بدهد. میگوید باید معلم ورزش از اداره بیاید و برای این کار بودجه نیست. اداره معلم ورزش ندارد. پس این همه دانشجوی تربیت بدنی به کجا رفتهاند؟ اگر قرار بود برای استخدام آنها بودجهای نباشد پس برای چه رشتهای به اسم تربیت بدنی در دانشگاه داشتید؟ فکر میکردم اوضاع آنها حداقل بهتر باشد؛ اما میبینم که همه به دانشگاه رفتهایم که فقط بگوییم به دانشگاه رفتهایم. شاید هم رفتهایم که سرمان گرم باشد و به این زودیها وارد جامعه نشویم و از شما کار و مسکن نخواهیم تا شما به وقتش همه را درست کنید. دستتان درد نکند خوب همه ما را سرگرم کردهاید.
یک ماه از سال گذشته است و برای هنر و ورزش دختر بچهها فکری نکردهاند. انگار که برای چیزهای دیگر فکر میکنند. این دو رشته به شدت مظلوم واقع شدهاند. فکر میکردم این مظلومیت تنها به دوره ما ربط داشت. زمانه عوض شده است؛ اما نظام آموزش و پرورش همآن قدر سست و بی پایه است. زنگ هنر معلم میخواهد. آن هم نه معلمی که ریاضی و فارسی را درس میدهد. معلم هنر میخواهد که دانش آموز را به هنر علاقه مند کند. چرا هنر در مدارس ما تا بدین حد بیاهمیت شمرده میشود؟
دوران مدرسه را به یاد میآورم که زنگ هنرمان از کشیدن کوزه با مداد سیاه و کپی کردن شاخه سیب فراتر نرفت. با اینکه عاشق هنر بودم؛ اما از زنگ هنر در مدرسه به شدت بیزار بودم. دبیر هنر که نداشتیم گاهی معلم قرآن لطف میکرد و میآمد جزوههای دانش آموزان را صحیح میکرد و ما باید مثل میرزا بنویسان به کار کپی مشغول بودیم و سر بلند نمیکردیم. گاهی معلم ریاضی و گاهی هم دبیر فارسی و نگارش. عمرمان در این مکتب میرزا بنویسی تباه شد و هیچ یاد نگرفتیم. اولین سالی که وارد بازار کار شدم حقوقم مبلغ ناچیز ۲۲۰ هزار تومان بود. همان موقع بود که خودم هزینههای کلاس هنر را تقبل کردم و ۱۸۰ هزارتومان از حقوقم را برای شهریه کلاس نقاشی دادم و مابقی را برای خرید وسایل نقاشی. برایم لذت بخش بود. ساعتهایی که در کلاس نقاشی میگذشت جزو ساعتهای عمرم به حساب نمیامد و شور زندگی را همان جا آموختم.
به سبب همان خاطرات خوشی که با استاد آذر و کلاسش داشتم سعی میکنم کلاس نقاشیام همانقدر مفرح و آموزنده باشد که هنر آموزان آن را جزو ساعتهای عمرشان به حساب نیاورند. از بودن در کلاس نقاشی و یاد دادن به کودکان لذت میبرم. تمام تلاشم این است که بیشتر بیآموزم تا بیشتر و بهتر به آن ها یاد بدهم. به معلم مدرسه میگویم که من نویسندهای هستم که دست بر قضا نقاشی هم میکنم و شاید نقاشکی که چیزکی هم مینویسد. به او میگویم که روزهای چهارشنبه حاضرم بدون هیچ هزینهای بیایم و به بچهها هنر نوشتن و هنر نقاشی را بیاموزم. در ورزش اما تخصصی ندارم. شاید مادر دیگر پیدا بشود که اهل ورزش باشد. به او میگویم این کاری است که از دست من بر میآید. اگر خواستید به من بگویید من از جان و دل میخواهم که این بچهها شاد باشند. معلم تشکر میکند. بعد فراموش میکنم که زنگ هنر و ورزش مظلوم است.
امروز از کنار مدرسه پسرانه رد میشوم. صدای مدیر مدرسه را میشنوم که میگوید لباس های ورزشیتان را سر کلاس بپوشید و بعد از زنگ ورزش آنها را در بیاورید و دوباره لباس فرم مدرسه را بپوشید. دختر من به لباس ورزشی هنوز احتیاج پیدا نکرده است. میفهمم که این نظام اموزشی جنسیت زده تنها برای دخترها مربی ورزش ندارد. یاد حرف پیامبر درباره دخترها میافتم که دختر برایش از پسر عزیزتر بوده است؛ اما حالا در همین جایی که دخترم هر روز قرآن به مدرسه میبرد و معلمشان سعی دارد نماز را به او بیاموزد، ورزش کردن که برای سلامت بدنش ضروری است، به حساب نمیآید و زنگ ورزش درست در روزی است که معلم به مدرسه نمیآید.
تمام این حرفها را برای خودم نگه میدارم. در خانه بحث نمیکنم. نمیخواهم دخترم متوجه وخامت اوضاع بشود. هنوز برای او زود است. هنوز زود است که بداند که نظام آموزشیمان از بیخ و بن دچار اشکال است. هنوز زود است که یاغی بشود. هنوز زود است که از سیاستهای کثیفی که به آموزش و پرورش هم رخنه کرده است چیزی بداند. هنوز زود است که دنیای کودکیاش خراب بشود.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
6 پاسخ
ممنون عزیز جان
راستی دعوتین به این پست
https://zahrazamanlou.ir/2478/%d9%85%d9%87%d9%85%d8%a7%d9%86-%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d8%a7%d9%85%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%84%db%8c%d9%84%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%d9%86%d8%af%da%a9%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d9%85%d9%84/
منتظرمااااااااااااااا 🙂
آفرین به شما مامان مهربون و هنرمند
واقعن غم انگیزه
ما هم زنگ ورزشمون مساوی زنگ تفریح بود، بی هدف و بی نتیجه
زنگ هنر هم یه الگو برای نقاشی بدون صحبت از هنر و ایجاد انگیزه
شاید مادر دیگر هم پیدا شود برای ورزش
این جمله خیلی ناراحتم کرد
واقعن تبعیض و بی درایتیها دل آدمو میسوزونه
به به زهرا خانم . چقدر از دیدنت اینجا خوشحالم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمیبینم. ولی چه کار خوبی کردین به جای طلبکار بودن و حرفهای تکراری که راه به جایی نمیبره گفتین برین ساعتهای هنر تدریس کنید.😍
تنها کاری هست که از دستم برمیاد
بهترین کاره لیلا جون.