لیلا علی قلی زاده

اندر فواید دوری از فضای مجازی

اندر فواید دوری از فضای مجازی

بالاجبار از جور زمانه، مدتی از فضای مجازی دور افتاده‌ایم.(ظاهراً این بخت و اقبال بیش از سایرین نصیب بنده شده است و مابقی دوستان به طرق مختلف به فضای مجازی دسترسی دارند.)

اینستاگرام، واتساپ و تلگرام ممنوع شده است. تا ما باشیم که شطنت نکنیم و پشت سر همان‌هایی که حواسشان به همه چیز و همه جا هست، حرف در نیاوریم و سرمان به کار خودمان باشد.

اما جدای از مضراتی که این خلوت گزینی برایم داشت، مزایایی هم داشت. این هم دهن کجی به همان کسی که فکر می کرد اگر مرا در اتاقم حبس کند، من تنبیه می شوم و من کتاب هایم را که در گوشه و کنار اتاق پنهان کرده بودم، بیرون می کشیدم و با لذت تمام کتاب می خواندم و این مدلی دهن کجی می کردم به جبر زمانه.

زمان کش آمده

زمان به شدت کش آمده است؛ بنابراین وقت زیادی برای انجام سایر کارهایم دارم. تا قبل از این فراق، احمقانه فکر می‌کردم که می‌توانم میزان ساعت‌های حواس پرتی را کنترل کنم؛ اما این طور نبود. در طول روز، چندین بار به بهانه‌های مختلف به سراغ این صفحات مجازی می‌رفتم و بیرون آمدن از این صفحات برایم ممکن نبود. به هرحال بعد از کشتن دقایق طلایی‌ام و سرگرم شدن با حسرت‌ها و بی رمق شدن به دنیای واقعی برمی‌گشتم؛ اما دیگر جانی نداشتم که به امور اصلی بپردازم. تمرکزم را به طور کامل از دست داده بودم.

فرصتی برای خواندن کتاب

دو روز گذشته با کتاب‌ها و کارِ خانه خود را سرگرم کرده بودم. امروز اولین روز از سال تحصیلی بود. دخترم را به مدرسه فرستادم و بعد پیاده‌روی روزانه به خانه آمدم. ناهار و شام را بار گذاشتم و فایل‌های صوتی زبان را گوش دادم. خانه را تمیز کردم و بعد روی مبل راحتی نشستم و کتاب لذت خواندن در عصر حواس پرتی را با تمرکز خواندم.

علاوه بر کتاب مذکور، مشغول خواندن چند کتاب دیگر به صورت همزمان هستم.

جنون نوشتن از رضا براهنی، نگرش همه چیز است از جف کلر، ۴۵ کهن الگوی شخصیت از ویکتوریا لین اشمیت و جهان‌های موازی از میچیکو کو، پرفسور و البته ناطور دشت را هم می‌خوانم.

بی‌خبری خوش خبری است

این روزها فضای میهمانی‌ها هم رنگ و بوی غم دارد. با هر کسی که صحبت می‌کنیم به ماجرای مهسا امینی و حواشی آن اشاره می‌کند.

امروز در میهمانی خبری شنیدم که با تمام وجود دعا کردم که دروغ باشد. فضای متشنج در جامعه به نفع هیچ کسی نیست.

همان بهتر که از همه جا بی‌خبر باشم. نمی خواهم فضای خانه هم در این روزها مثل جو جامعه متشنج شود.

زودتر خوابیدن

دیشب ساعت نه و نیم به رختخواب رفتم و چهار و نیم از خواب بیدار شدم. به مغازه موبایل فروشی محل می روم تا به طریقی به اینستا گرام دسترسی پیدا کنم. بعد بدون مطرح کردن درخواستم به خانه برمی‌گردم. انگار بدم نمی آید از این وضعیت. از این زندگی دوباره به دور از عصر حواس پرتی. می‌خواهم از فضای مجازی دور باشم. چه دلیلی دارد که این همه خودم را آزار بدهم. کارهایم را طبق روال انجام می‌دهم و از حواس پرتی‌های اینستاگرام و واتساپ هم به دور می‌مانم. چند روز قبل که در بطن اخبار بودم به شدت افسرده شده بودم. تلویزیون را خاموش کرده‌ایم. از فضای مجازی هم بالاجبار دور هستیم و این باعث شده که با تمرکز بیشتر به کارهایمان برسیم. دیروز که تلویزیون خانه پدری همسرم دائم روشن بود، دوباره حالم بد شده بود. دلم می‌خواست برای فرار از این همه غم به خواب پناه ببرم. وسط میهمانی چشم‌هایم را روی هم گذاشتم و دو ساعت تمام خوابیدم.

کتاب لذت خواندن در عصر حواس پرتی را استاد نویسندگی‌ام شاهین کلانتری عزیز در کمپ کتاب خوانی معرفی کردند و قرار شد که در عرض یک هفته این کتاب را به اتمام برسانیم. با برنامه ریزی درست می‌توانستید این کتاب را در عرض یک هفته تمام کنید. منتها در هفته خوانش، در سفر بودم و زمان زیادی به خواندن این کتاب اختصاص نداده بودم. امروز در حین مطالعات به نکات خوبی درباره کتاب خواندن رسیدم.

برای چه کتاب می‌خوانیم؟

آیا تنها به این دلیل کتاب می ‌خوانیم که دیگران را با خوانده‌هایمان تحت تأثیر قرار دهیم؟

اگر پاسخمان به این پرسش آری باشد که می‌توانیم در گوگل جستجو کنیم و خلاصه‌ای از هر کتاب را بخوانیم و از طریق همان اطلاعات خودمان را بالا ببریم.

آیا کتاب می‌خوانیم که اطلاعات وسیعی داشته باشیم و صرفاً به این جهت کتاب می‌خوانیم که فهرست های عجیب و غریب کتاب خوانی را تکمیل کرده باشیم؟

در این صورت باید به تندخوانی مسلط باشیم تا بتوانیم کلمات زیادی را در دقیقه ببلعیم.

اصلاً به یاد نمی‌آورم که هیچ وقت به تندخوانی کتاب علاقه‌مند بوده باشم. تنها کتابی را که مجبور شدم در عرض سه روز بخوانم کتاب تاریخ معاصر سال سوم دبیرستان بود. چون هیچ وقت سر کلاس‌های تاریخ حاضر نشده بودم کل کتاب را مثل یک رمان خواندم و بعد امتحان دادم. اگر امروز از من بپرسید از آن کتاب چه به یاد می آوری جز چند قانون و اسم هیچ چیز دیگری به یاد نمی آورم.

به نظرم اصلاً لذتی ندارد که بخواهیم کتابی را به سرعت بخوانیم. اگر بخواهیم از خواندن کتاب لذت ببریم گاهی لازم است که مکث کنیم و در حاشیه کتاب چیزی اضافه کنیم. البته این نوع کتاب خواندن برای کتاب های غیر داستانی مفید است و برای کتاب های داستانی حاشیه نویسی روند داستان را از بین می برد.

نباید به سراغ کتابی برویم که دیگران به ما توصیه کرده‌اند. شاید از خواندن ان کتاب هیچ لذتی عایدمان نشود. باید کتاب‌هایی را بخوانیم که از خواندنشان لذت ببریم. شرکت در مسابقه‌های کتاب خوانی رنج آورترین مسابقات است. در عرض یک هفته باید چند کتاب قطور را ببلعید تا بتوانید به سؤالاتی که از کتاب ‌ها بیرون آمده پاسخ بدهید.

با این روند کتاب خواندن هیچ لذتی از کتاب خواندن نمی‌برید.

برای افرادی که تمایل دارند که از خواندن کتاب چیزهای زیادی عایدشان شود، آهسته خوانی بهتر از تند خوانی است. خواندن یک صفحه از کتاب و بعد نوشتن آنچه که از آن یک صفحه درک کرده‌اند یا گفتن خلاصه‌ای از مفاهیم کتاب به زبان خودشان، یادگیریشان را بالا می‌برد.

قبلاً عادت داشتم که زیاد کتاب بخوانم. آن روزها شبکه‌های تلویزیون سه کانال بیشتر نبود. از طرفی به تلفن هم دسترسی نداشتیم. به نظر می‌رسید که روزها به طرز کسالت باری طولانی هستند. برای سرگرم شدن بهترین راه خواندن کتاب بود. به راحتی می توانستم یک کتاب هفتصد صفحه‌ای را در عرض یک هفته بخوانم و تمام جزئیات آن را بعد از سال‌ها به یاد بیاورم. اما این روزها خواندن کمی سخت شده است. یک صفجه کتاب می‌خوانیم و دوست داریم یک پیام را چک کنیم . دوباره دو صفحه دیگر و تلفنمان زنگ می‌زند.

همان طور که یاد گرفتیم در دوران کرونا به شیوه دیگری زندگی کنیم. بایستی یاد بگیریم که از این فقدان تازه هم به بهترین نحو سود ببریم.

نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده

 

 

لیلا علی قلی زاده

2 پاسخ

  1. سلام لیلا بانوی عزیز
    به نکات خوبی اشاره کردین

    خیلی خوشحالم که میتونم از طریق وب سایت و نوشته های زیبای دوستانم باهاشون در ارتباط باشم.
    بله این بی مهری باعث دوری از شبکه های اجتماعی شده و من هم به ندرت میتونم به اینیستا سر بزنم .
    فیلترشکنهای رایگان باعث کاهش امنیت اینیستا و حتی ا زدست دادن صفحمون میتونه بشه.
    اما نوشتن هر روزه وب سایت و موندن پای چالش ۲۰۰ روزه همچنان کمی آرامم میکنه.
    گاه برای دل خودم مینوسم
    گاه اشک میریزم
    گاه کتاب میخونم
    و خلوت خودم را بیشتر از قبل دوست دارم.
    خواندن و نوشتن شده مسکنی برای روزهای پر از درد

    پایان شب سیه سپید است.
    دقایق قبل از سپیده همچنان سیاه و تاریک به نظر می رسد اما روشنی است که عاقبت پیروز است.
    به امید نور و آرامش برای هممون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.