هنرمند درونتان را چون کودکی دوست بدارید
قبل از به دنیا آمدن دخترک برایش چیزهای کوچکی میخریدم. هر جا که وسیلهای زیبا توجهم را به خودش جلب میکرد، آن را میخریدم. مهم نبود که آن وسیله چقدر گران باشد، تمام حقوقم را برای خرید آن میدادم. بعد از به دنیا آمدنش هم همینطور بودم. تا مدتی از این وضعیت لذت میبردم. او را حسابی نازپرورده کرده بودم و به ظاهر از این کار لذت میبردم. به بهانه مراقبت و نگهداری از او، خودم را از کاری که دوست داشتم، محروم کرده بودم. وقتی نیمه شبی از شدت خستگی بیخواب شده بودم و به سراغ وبلاگ خوانی رفته بودم، احساس کردم که چقدر از خودم دور افتادم و نیاز دارم برای کودک درونم کاری انجام دهم. روز بعد یک جعبه مداد رنگی تازه خریدم و شروع کردم به نقاشی، ساعت هایی از روز را دخترک را پیش مادرم میگذاشتم و به وقت گذرانی با دوستانم مشغول میشدم. کاری که در ابتدا با احساس عذاب وجدان همراه بود؛ اما بعدها فهمیدم برای اینکه مادر بهتری باشم لازم است که به خودم هم بپردازم.
کودک درونتان به توجه و رسیدگی نیاز دارد
شاید به نظر احمقانه برسد که با خودمان هم مثل یک کودک رفتار کنیم. بخش بالغ درونمان ما را از این کار منع میکند؛ اما همه انسانها کودکی در درون خود دارند که با کمی توجه خودش را نشان میدهد. در اولین سال دانشجویی قرار بود، مجلهای را طراحی کنیم و آن را در دانشگاه بفروش برسانیم. در پیاده روی که با دوستانم داشتم جلوی ویترین یک مغازه آب نبات چوبی هایی رو دیدم که در کودکی دوست داشتم، همیشه مادرم برایم بخرد. ایدهای به ذهنم رسید. با دوستانم مطرح کردم و روز بعد روی مجلهها یک آب نبات چوبی هم قرار دادیم. مجلهها در عرض یک ساعت بفروش رفت. دست همه دانشجوها یک آب نبات چوبی بود. شاید به نظر پدر و مادرم و خیلی از بزگسالانی که کودک درونشان را فراموش کردهاند این کار خنده دار و تا اندازهای احمقانه باشد؛ اما برای ما که نیاز داشتیم بعد از صرف وقت بسیار برای کارهای سنگین دانشگاهی، کمی هم برای خودمان وقت بگذرانیم، این کار تجربهایی لذت بخش بود که باعث شد با انگیزه بیشتری شماره دوم مجله را هم منتشر کنیم.
تجمل چیزی است که باعث شادی ما میشود
خریدن یک وسیله اختصاصی که از آن لذت ببریم، احمقانه نیست، تجملی است که ما برای خلاقیت به آن نیاز داریم. باید ببینیم چه چیزی واقعاً ما را شاد میکند؟ چیزی که باعث شادی ما میشود همان تجملی است که در زندگی لازم داریم. برای یک نفر خرید یک شاخه گل، برای دیگری کتاب و برای کسی خوردن یک پیتزا میتواند تجملی بزرگ در زندگی باشد. لازم نیست حتما! به چیزهای گران قیمت فکر کنیم.
ترجیح میدهم دسته گلی روی میزم باشد تا جواهری بر گردنم “اما گلدمن”
اگر هدایای کوچک را طرد کنیم، به طور ناخودآگاه مانعی برای ذهنمان از پذیرش هدایای بزرگتر شدهایم. ما ادعا میکنیم که ثروت و فراوانی در زندگیمان وجود ندارد؛ اما کائنات به طور یکسان امکانات و فراوانی را در اختیار همه گذاشته است منتها خیلی از ما به خودمان اجازه برداشت نمیدهیم. وقتی برای خودمان هیچ چیزی نمیخریم، وقتی به خودمان احازه نمیدهیم که شادیهای کوچکی را تجربه کنیم، چطور انتظار داریم که ثروتهای بزرگ به سوی ما راه پیدا کنند.
با پذیرش هدایای کوچک، هدایای بزرگ را وارد زندگیتان کنید
فردی را میشناختم که حاضر نبود برای خودش چیزی بخرد. هیچ وقت برای خودش یک لباس یا حتی یک جوراب نخریده بود. از بس به خودش ظلم کرده بود، هرچه که بیشتر تلاش میکرد، کمتر فراوانی به زندگیاش راه پیدا میکرد و همیشه از زندگیاش ناراضی بود. فکر میکرد با این کار قناعت میکند تا به خواستههای بزرگترش دست پیدا کند. ما زمانی به خواستههای بزرگترمان میرسیم که ظرفیت پذیرش آن را داشته باشیم.
قبلاً فکر میکردم برای شرکت در دورههایی که دوست دارم پول کافی ندارم؛ اما از وقتی که تصمیم گرفتم که به علایقم بپردازم، همیشه پول برای شرکت در دورهها و خرید لوازم هنری بود و هیچ وقت احساس کمبود در این زمینه نداشتم. تجمل برای بیشتر ما فرایندی است که باید آن را بیاموزیم. با وارد کردن کمی تجمل به زندگی در مسیر خلاقیت گام برمیداریم. کافی است بدانیم که اراده خداوند برای ما یک زندگی پر از رنج و درد نیست. این ما هستیم که به خاطر ندانستن رمز و رازهای زندگی خودمان را در عذاب میاندازیم.
هر روز اراده خداوند را بجویید. “کارل گوستاو یونگ”
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده