با اندیشههای محدودمان، از نعمتها محروم میشویم
چیزی که امروز در میان صفحات کتاب راه هنرمند خواندم مطلبی بود که چند روز پیش، در حین نوشتن صفحات صبحگاهی و پاسخ جهان هستی به درخواستهایم به آن پی برده بودم.
تعیین حدود و باورهای اشتباه درباره فراوانی
ما به صورت نا خودآگاه دریافتی را که میتوانیم از جهان هستی داشته باشیم، محدود میکنیم. ما در دریافت نعمتهای خداوند خسیس هستیم و اگر چیزی بالاتر از حد تصورمان را دریافت کنیم آن را برمیگردانیم.
یکی از دلایلی که نسبت به خودمان خسیس هستیم، اعتقاد به کمبود است. فکر میکنیم اگر بیشتر بگیریم، از سهم دیگری کاسته میشود. ما خداوند را غالباً با معیارهای خودمان مقایسه میکنیم. مثل یک بشر عادی یا والدی دمدمی که به راحتی آن چیزی را که داده است باز میستاند.
یا اعتقادی به اینکه خداوند خودش را در مسائل مادی دخالت نمیدهد. با اینکه با تمام وجود پول و ثروت بیشتر برای آسودگی خیال مان برای کارهای هنری میخواهیم؛ اما طبق یک اعتقاد و باور قدیمی فکر میکنیم، چنین درخواستی بی شرمانه است. خدا بزرگتر از آن است که بخواهد به خواستههای کوچک ما اهمیتی بدهد.
خود من همیشه از اینکه از خدا بخواهم در کارم برکت بیشتری بدهد، شرم دارم.
خدا بر خلاف اراده ما نیست. در واقع اگر کار درست را انجام بدهیم، کاری که واقعا از آن لذت ببریم و روحمان با انجام آن کار سرشار از شادی بشود، خدا ما را در کارهایمان یاری میکند.
پول وقتی به سراغتان خواهد آمد که به کار درست سرگرم باشید. “مایک فیلیپس”
خداوند مالک تمام ثروتها و اندیشههاست. به هرکس هر آنچه را که بخواهد به هر اندازه که بخواهد میدهد.
این مطلب در آیه ۳۷ سوره آل عمران هم آمده است. به گمانم منظور از نعمت و روزی، تنها نعمات مادی نیستند و نعمات معنوی مثل خلاقیت و خلق اثری هنرمندانه را هم شامل میشود. اگر نمیتوانیم به کالای کافی یا موجودی مناسبی دست پیدا کنیم برای این است که خدا را با چشم بشریمان میبینیم. اگر بگذاریم که این جریان دریافت به اراده خداوند باشد، خداوند آن را در جایی که میخواهد متجلی میکند نه جایی که ما اراده کردهایم.
امروز در صفحات صبحگاهی خود پیش از خواندن کتاب درباره اصول دین مینوشتم. بعد از توحید، عدل مهمترین اصل دین است. در کتاب راه هنرمند هم میخوانیم که امکانات و نعمات خداوند به تساوی میان موجودات تقسیم شده است و این همان عدل خداوند است. منتها این ما هستیم که در دریافت خساست به خرج میدهیم و میترسیم که اگر بیشتر بگیریم، خوشیمان پایان یابد. شاید این باورها و ترسها ریشه در فرهنگ خانواده، باورها و اعتقاداتمان داشته باشد. به ما از کودکی آموختهاند که شادی و خوشی، با غم همراه است. ما خود را لایق شاد بودن و ریبافت نعمات نمیدانیم.
امروز در میان مطالب وبلاگ دوستم به تعدادی ضرب المثل در باره شانس و اقبال برخوردم که مدام شنیدهایم و همین ضرب المثلها نا خودآگاه ما را شکل دادهاند. من اعتقاد دارم که شانس چیزی نیست جز اراده خدا و همان نعماتی که به همه به صورت یکسان داده شده است و تنها افرادی ان را دریافت میکنند که آمادگی دریافتش را داشته باشند؛ اما تعدادی از این ضرب المثلها به شدت مخرب بودند.
کسی که خوشبخت است، نباید درخواست خوشبختی بیشتر کند.
در پی برقی که در آسمان شانس زده میشود، ابر تیره را هم در انتظار داشته باش.
خداخواسته به آنها داده. به ما نخواسته نداده.
بارها شده است که وسوسه و فکری ترسناک در ذهنم نقش ببندد که اگر خانهای که دوست دارم را از خدا درخواست کنم، دچار ناراحتی شوم و خوشبختیام از بین برود. برای همین غالباً دو دل هستم. شاید در ظاهر بخواهم؛ اما به صورت ناخودآگاه از وضعیت موجود راضی هستم و درخواستم را طوری مطرح میکنم که چندان هم به آن تمایل ندارم؛ اما به تجربه دریافتهام که هر وقت هرچیزی را با تمام وجود از خدا خواستهام به آن رسیدهام؛ اما غالباً برای دریافتهای بزرگتر آمادگی نداشتم و همیشه نگرانی بابت از بین رفتن خوشبختیام داشتهام.
این امید را در دل بپرورانید که همه نیازهایتان براورده میشوند. این امید که راه حل همه مسایل خود را مییابید. این امید را که در همه سطوح از وفور نعمت برخوردار میشوید. این امید را که از نظر معنوی رشد میکنید. ” آیلین کدی”
یکی از راههای یافتن راه حل پاسخها این است که شبها پیش از خواب درخواستهای خود را مطرح کنید و صبح در خلال نوشتن صفحات صبحگاهی پاسخ خود را دریافت کنید.
یافتن رودخانه
در حین شفای خلاقیت زمانی که خودتان را بیشتر بشناسید، یاد میگیرد که توقعاتتان را از دیگران کمتر کنید. وقتی توقعاتتان از دیگران کمتر شود و تنها از خداوند همانطور که در سوره حمد آمده است، یاری بجویید، مردم شما را بیشتر دوست خواهند داشت. همچنین شما هم با دیگران به شیوهایی مهرآمیزتر رفتار میکنید.
در حین نوشتن صفحات صبحگاهی به گفته جولیا کامرون درمییابیم که به اندازه سابق خشک و انعطاف ناپذیر نیستیم. من هم این را تجربه کردهام و گاهی هم شده است که سختتر و خشکتر از سابق شدهام. این همان بالا و پایین رفتنهای رودحانه است. رودخانه گاهی مواج میشود.
شفا یعنی روند یافتن رودخانه و پاسخ مثبت به جریان و همه بالا و پایین آن ” جولیا کامرون”
با نشان دادن گرایش به اکتشافات و تجربههای نو، خلاقیتمان بیشتر میشود.
این گرایش تازه مثبت، آغاز اعتماد است. یعنی شروع کردهایم میان آنچه مصیبت به نظر میرسد، برکت را بجوییم.
با نوشتن صفجات صبحگاهی با دیگران و خودمان ملایمتر میشویم. نا امیدی کمتر به سراغمان میآید. نسبت به خودمان و دیگران شفقت بیشتری خرج میدهیم و این نخستین اثرات و نتایج سومند اتصال خلاقیتمان با خالق خویشتن است.
به نظر من مراد از زندگی این است که قرار ملاقاتی با هنرمند درون باشد. هنرمندی که از جنس خالق است و رسیدن و اتصال با او، زندگیمان را دگرگون میکند. تمام سختیهایی که متحمل میشویم همه برای این است که از هنرمند درونمان دور افتادهایم. به محض اتصال و نزدیکی با او همه چیز آسان میشود.
تله فضیلت
یکی از نکات مهم درکتاب راه هنرمند اشاره به این است که برای خود ساعات فراغت و بیکاری داشته باشیم. کمی به خودمان اهمیت بدهیم. در مقام مادر، فرزند، پدر، خواهر یا هر مقامی که داریم، لزومی نیست که دائماً به درخواستهای دیگران جواب مثبت بدهیم. اگر بی توجه به کودک هنرمند درونمان، باشیم و هیچ وقتی را به او اختصاص ندهیم، پکر و افسرده خواهیم شد. احساس خشم و رنجش به سراغمان میآید. در ابتدا ممکن است نسب به اطرافیان احساس خشم کنیم و مرتب آنها را تهدید کنیم. زمانی که نیاز به تنهایی دارم و اطرافیانم این تنهایی را درک نمیکنند، این احساس به سراغم میآید. فارغ از این که هنرمند باشیم یا نباشیم، همه انسانها به زمانی احتیاج دارند که هیچ کاری نکنند و در سکوت به اندیشههای خودشان بپردازند. این سکوت و تنهایی برای بازیابی حس امنیت ضروری است.
ممکن به جای تهدید دیگران و از دیگر کشی به خودکشی برسیم یا حتی به جای اینکه خودمان را آزار دهیم، سعی کنیم به بقا خود ادامه دهیم و تولیدات خلاق هم داشته باشیم. اما احساس رضایت و شادی نداریم و غمگین هستیم. به این تولیدات خلاقانه بدون احساس رضایت تله فضیلت میگویند.
چرا ما احساس رضایت خودمان را نادیده میگیریم؟ خیلی از افراد فکر میکنند که اگر خودشان را فراموش کنند و به نیازهای دیگران توجه کنند، افرادی با رفتار و اخلاق پسندیده خواهند بود. برای ایجاد احساس رضایت در خانوادهشان حاضرند از خودشان بگذرند اما به زود احساس بدبختی به سراغشان خواهد آمد. کتاب دفترچه ممنوع اثر آلبا دسس پدس درباره زنی است که از اینکه برای خودش و نوشتن دفترچه خاطراتش وقت بگذارد، احساس خوبی ندارد. در ساعاتی که دیگران خواب هستند یا وقتی کسی خونه نیست یواشکی مینویسد و از اینکه دیگران متوجه بشوند، نگران است. در حالی که همه اعضای خانواده برای خودشان ساعات فراغت و بیکاری دارند؛ اما او فکر میکند تمام وقت باید در پی برآورده کردن نیازهای دیگران باشد. در طول داستان او نسبت به همه دچار خشم میشود و تمام این خشم به خاطر این است که برای خودش ساعات فراغت و بیکاری ندارد.
بسیاری از کسانی که میخواهند خلاقیت خود را بازیابند، اغلب اوقات از طریق نیکوخصال بودن به تخریب خویشتن سرگرمند. ” جولیا کامرون”
حالا سوالی که مطرح میشود این است که آیا شما هم به تخریب خودتان مشغولید؟ شما هم در تله فضیلت گیر افتادهاید؟
برای جواب درست به این سؤال باید در ابتدا به سؤالات زیر پاسخ دهید که اگر زیادی جنون آیز نبود دست به چه کارهایی میزدم؟ یا اگر خودخواهانه نبود، چه کارهایی میکردم؟ اگر فهرستتان پر از کارهای هیجانی و جنون آمیز بود یعنی در مسیر درست هستید؛ اما اگر حتی جرأت فکر کردن به کارهای جنون آمیز را هم ندارید، یعنی در حال تخریب خود واقعی تان هستید و طوری رفتار می کنید که به ظاهر آدم معقولی بیایید که در حق دیگران فداکاری میکند.
پی نوشت: من اعتقاد دارم که کتاب راه هنرمند نه تنها برای هنرمندان، بلکه برای هرکسی که میخواهد خالق زندگی خویش باشد، و هنر زندگی کردن را بیاموزد، الزامی است.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
2 پاسخ
مثل همیشه عالی بود 🌹🌹🌹
سپاس