لیلا علی قلی زاده

همزمانی رویدادها در راه هنرمند

همزمانی رویدادها در راه هنرمند

به هفته چهارم  و روز دوم رسیدم. در متن کتاب چند اصطلاح است که معنایش را نمی‌دانم. در اینترنت به قول استاد گوگل می‌کنم و به جواب می‌رسم. دوباره از اول در فرصتی که در سالن انتظار نصیبم شده است کتاب را می‌خوانم. این‌بار لذت بیشتری از کتاب می‌برم. همزمان که کتاب می‌خوانم، آهنگ گل سنگم را استاد موسیقی با ویولون می‌زند. غرق موسیقی می‌شوم و فکر می‌کنم که آیا می‌توانم من به همان زیبایی نت‌های موسیقی بنویسم یا قلمو را چنان نرم روی بوم به حرکت دربیاورم که مثل این موسیقی روح انگیز باشد.

تصادف همواره قدرتمند است. بگذارید قلابتان همواره در رودخانه باشد. لحظه‌یی که کمتر از هر وقت دیگر انتظارش را دارید، ماهی به قلابتان خواهد افتاد. “آوید”

حمایت‌گر‌های نامرئی منتظر کمک رساندن به شما هستند

چند روزی است بی آنکه تقلایی کنم، ناخودآگاه به سمت رنگ و نقاشی می‌روم. فرصت‌هایی پیش می‌آید که بیشتر نقاشی کنم. قلمو با من آشتی کرده است. دیگر با او جنگ نمی‌کنم. گاهی تعجب می‌کنم که چقدر همه چیز برایم ساده‌تر شده است. چرا قبلاً اینطور نبود؟ چرا روزهای قبل حتی نمی‌توانستم به ابزارم نزدیک شوم؟ البته که هنوز هم منتقد درونم می‌گوید خوب که چه مثلاً چه کار خلاقانه‌ای انجام دادی؟ دیگران از تو بهتر انجام می‌دهند؛ اما فوری خاموشش می‌کنم و به او می‌گویم فعلاً وقت گوش کردن به اراجیفت را ندارم.

اگر از هنرمندی بپرسید چگونه به جایی که هست رسیده‌است، نخواهد گفت چگونه دست به عمل یازیده، بلکه از چند وقفه اقبال آور خواهد گفت. “جولیا کامرون” 

خلاقیت تجربه‌یی قومی است. زمانی که بخواهید و در راه شفای خلاقیت قدم بردارید، دست‌های نامرئی به کمک شما می‌آیند. تجربه اجدادتان به صورت نیرویی ماورایی به کمک شما می‌آید. شب‌هایی که قبل از خواب درخواستم را مطرح می‌کنم، صبح ناخودآگاه به سمت ایده‌ایی جدید کشیده می‌شوم.

در دریافت حمایت خسیس نباشید

نوشتن داستان هم به سادگی کشیدن قلمو روی کاغذ شده است. قبلاً تصویر پردازی در داستان برایم کار سختی بود. حالا تصویر پردازی آسانتر شده است. توجه‌ام به پیرامونم بیشتر شده است. موقع نوشتن داستان، اتفاقی کتاب‌هایی را پیدا می‌کنم که بیشتر مرا یاری می‌کند. از خواندن کتاب راه‌هنرمند لذت می‌برم. درهایی برایم گشوده می‌شود که با ترس‌هایم مقابله کنم. درست موقعی که باید به کمک دوستم، اولین جلسه را اداره کنم برایش کاری پیش می‌آید. من تنهای تنها هستم. همه چیز به عهده من گذاشته شده است. این‌بار عقب نمی‌کشم. دری است که گشوده شده و باید از آن رد شوم.

کلاس‌های بازیگری داریوش ارجمند درست در دو قدمی مان برگزار می‌شود. می‌خواهم کار جدیدی کنم. از کودکی به حضور در صدا و سیما علاقه داشتم؛ البته نه برای بازیگری، دوست داشتم کار تدوین انجام بدهم. خوب که فکر می‌کنم، از حضور در صحنه می‌ترسیدم برای همین می‌خواستم پشت صحنه باشم. شرایط حضور در کلاس را می‌پرسم؛ اما به خاطر تجربه‌ای که از کلاس‌های فرهنگسرا دارم، در کلاس ثبت نام نمی‌کنم. شرایطش را ندارم. کلاس درست زمانی برگزار می‌شود که دخترم کلاس دارد و باید جای دیگری باشم. می‌خواستم در کلاس باشم که سوژه‌های بیشتری برای نوشتن داشته باشم.  سعی می‌کنم روی برنامه‌ای که دارم متمرکز شوم و به نقاشی و نوشتن بیشتر بپردازم. عصر همان روز دوستی به من پیام می‌دهد. کافی است یک ساعت با او باشم و برای چندین ماه سوژه نوشتن داشته باشم.

گاهی لازم نیست هیچ تقلایی بکنیم. کافی است که تمام حواسمان را جمع کنیم و منتظر دریافت پیام  و دیدن نشانه‌ها باشیم.

کائنات در حمایت خود ولخرج است. این ماییم که در آنچه می‌پذیریم خسیس می‌شویم. دندان‌های اسب پیشکشی را می‌شماریم و آن‌ها را به صاحبانشان برمی‌گردانیم. می‌گوییم از شکست می‌هراسیم؛ اما آنچه ما را بیشتر به وحشت می‌اندازد امکان موفقیت است.” جولیا کامرون”

سخن آخر

در مسیر خلاقیت به محض برداشتن اولین گام تعهد بدهید که مسیر را ادامه دهید. مادامی که تعهدی نداشته باشید، امکان دودلی و بازگشت از مسیر وجود دارد. به محض تعهد دادن، ابزار و اسباب موفقیت فراهم می‌شوند.

 

لیلا علی قلی زاده

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.