استرس خوشمزه حضرت یار
بعد از اینکه متوجه شدیم سه کیلو روی وزنمان رفته و این یعنی تمام ریاضتهای ماه رمضان به باد فنا رفته است، هیچ کاری برای پایینآممدن وزن مبارکمان نکردیم و تمام شکلاتهایی که این ور و آن ور خانه قایم کرده بودیم که چشمان حضرت یار به آنها نخورد و خودش رو در دام بیماری مهلک قند دچار نکند رو به این گوشه از خانه یعنی ایستگاه نویسندگی خودمان منتقل کردیم.
از وقتی حضرت یار هدیه خودشان را که با هزارخوش خدمتی از جناب رییس دست و دلباز دریافت کرده بودند، در روز تولد بنده، تقدیممان کردند، یکسره به این ایستگاه چسبیدهایم و رهایش نمیکنیم. حضرت یار جایی خوانده بودند، که کارهای فکری انرژی زیادی میگیرند و باید قند بیشتری مصرف کنید. برای همین به ما امر فرمودند که آن شکلاتها را بدون دغدغه و استرس میل بفرمایین و خودشان کیلو کیلو آجیل برایمان گرفتند و گفتند اینها همگی برای شما است که بنشیند و اراجیف ببفاید و به دست این ملت بیچاره بدهید.
و از آنجا که ما تنبلی و غفلت کردیم به طرفۀ العینی تمام آن خوراکیهای رنگارنگ در چشم به هم زدنی به شکم مبارک خودشان راه پیدا کرد و ما ماندیم و مشتی شکلات که روز به روز بر وزنمان میافزاید و همین امروز هم بالاخره دل به دریا زدیم و یک بستنی را از میان بستنیهای دخترک، کش رفتیم و کاممان را با آن بستنی شیرین کردیم
می خواستیم یک شیر انبه هم برای خودمان درست کنیم که خدا رو شکر عقل کردیم و قبل کندن پوست کله آن انبه مادر مرده،آن شیر نگون بخت را که یک وجب خامه رویش نشسته بود، آزمایش کردیم و دیدیم کمی خامهاش به تلخی میزند و البته به زبان و حس چشاییمان چون به تازگی یک بستنی فوق شیرین را میل کرده بودیم، اعتماد نکردیم و آن را در قابلمه ریختیم و جوشاندیم و بله به چشم خودمان دیدیم که برید و این اولین بار بود که چنین صحنهای را می دیدیم و بالاخره معنای بریدن را که مادرجان هزاربار گفته بود، فهمیدیم. معمولاً برای این که با چنین صحنهای روبرو نشویم شیرها را به جناب شیری در بیشه میدهیم و ایشان خودشان همه چیز را مورد آزمایش قرار میدهند و حکم ایشان بر هر حکمی ارجحیت دارد و ما اصلاً خودمان را به زحمت نمیاندازیم. در این بی آبی که نباید مرتب ظرف و ظروف کثیف تولید کرد. حالا در این گرانی شیر هم یک بطری شیر را به فنا داده بودیم و نگران بودیم که حضرت یار بیایند و ما را توبیخ کنند. برای همین از شدت نگرانی بستنی دوم را هم میل نمودیم و این دومی از اولی خوشمزه تر بود و حسابی نوش جانمان شد و اینگونه بود که خودمان را از شر استرس راحت کردیم و خدا را هزار مرتبه شکر کردیم که حداقل یک انبه سالم برایمان مانده است. خلاصه که ما اینطور آدمی هستیم و در تمام مواقع شکر گذاری میکنیم حتی وقتی شیر خراب باشد. راستی این شیر آشپزخانه هم مدتی است خراب شده و حضرت یار به آن توجهی نمیکنند. این گرانیها و نرسیدن به آرزوهایشان، روی روحیهشان تأثیر منفی گذاشته است و به جای حل مسئله مرتب خودشان را با انواع خوراکیها مشغول میکنند و ما هم امروز متوجه شدیم که روشی که ایشان در پیگرفته اند، چندان بدک نیست و خیلی هم خوشمزه است. بی خود نیست که هیچ کاری نمیکنند و دائم خستگیشان را بهانه میکنند که ما با این همه مهربانیمان هرچه خوراکی در سوراخ سمبههای خانه قایم کردیم را تقدیمشان کنیم.
2 پاسخ
😄😄😄😄
لیلاجان خدا نکشتت مردم از خنده😄😄😄
خدا رو شکر خنده روی لب شما بیاد ما هم حالمون خوب میشه