خودتان را دوست داشته باشید
واقعیت این است که برخی از ما ادعا میکنیم که خودمان را دوست داریم؛ اما به خودمان چندان اهمیت نمیدهیم. طوری در حق دیگران جان فشانی میکنیم که گویی خودمان وجود خارجی نداریم.
فداکاری بیش از اندازه را متوقف کنید.
فداکاری بیش از حد ناشی از عدم خود دوستی است. افرادی که خودشان را دوست نداشته باشند، نمیتوانند در مسیر موفقیت گام بردارند.
مدتی پیش با خانمی صحبت میکردم که سالهای زیادی از زندگیاش را به دوست داشتن دیگران گذرانده بود و از خواستههای خودش برای راحتی دیگران چشم پوشی کرده بود. این خانم با این کار تنها به خودش ظلم نکرده بود،بلکه باعث ناراحتی اطرافیانش هم شده بود. انتظار داشت که دیگران محبتهایش را ببینند و زمانی که پاسخی مناسب برای تمام فداکاریهایش دریافت نکرده بود، دچار ناراحتی روحی شده بود و این ناراحتی را به دیگران هم انتقال داده بود.
خود دوستی بیش از اندازه هم خوب نیست
میخواهم خاطرهای از یکی از دوستان قدیمیام تعریف کنم. این دوست در نقطه مقابل خانمی بود که در سطرهای بالا از او صحبت کردم. سالها پیش همکاری داشتم که خودش را بسیار دوست میداشت. به طوری که در میان سایر همکاران ملقب به خودشیفته بود. میزان علاقه او به خودش ورای یک دوست داشتن معمولی بود؛ بنابراین رفتارهایش برای دیگران غیرقابلقبول بود؛ اما همین فرد، در مسیر شغلی خود فردی موفق بود. البته منظور من این نیست که به آن درجه از دوست داشتن خود برسید که دیگران را بهطور کل نبینید یا به آنها آسیب بزنید. منظور این است که به خودتان هم اهمیت بدهید و اینطور نباشد که تمام زندگیتان را فدای دیگران کنید و بعد به خاطر تمام فداکاریهایتان مثل مورد اول توقع محبت و پاسخ مناسب از دیگران داشته باشید.
افرادی که خودشان را دوست ندارند به دیگران هم آسیب میزنند
در محل کارم افراد دیگری هم بودند که مثل مورد اول نقطه مقابل آن فرد مذکور بودند. افرادی که مرتب برای دیگران فداکاری میکردند. هیچوقت ادعایی نداشتند و هر بار که از آنها خواهشی داشتی بیآنکه ذرهای مخالفت کنند، به خواستهات جواب مثبت میدادند. این افراد دوستداشتنی بودند. همه به وجودشان احترام میگذاشتند؛ بااینوجود از ترفیع شغلی خبری نبود. پاداش و افزایش حقوقی هم در میان نبود. آنها حتی برای رئیسشان هم فداکاری میکردند و از حقوحقوق خودشان در جهت منافع شرکت میگذشتند؛ اما این جاننثاریها آرامآرام آنها را از پا درآورد و از آنها فردی مأیوس و سرخورده ساخت.
یک روز صبح که دیگر دلشان نخواست که فداکاری کنند و طالب پاسخی برای فداکاریهایشان شدند، بقیه افراد که انتظار چنین واکنشی را نداشتند، شروع به بدگویی دربارهشان کردند. کار بهجایی کشید که احساس کردند، پرتوقع شدهاند و نیازهای دیگران را درک نمیکنند؛ بنابراین صلاح دیدند از ادامه همکاری با او انصراف دهند.
فردی که خودش را دوست نداشته باشد به نیازهای خودش اهمیت نمیدهد. همیشه نیازهای دیگران برای او در اولویت قرار میگیرد. با این کار هم به خودش ضربه میزند و هم به دیگران که دوستشان دارد.
چراکه با ازخودگذشتگیهای بیشازاندازه برای اطرافیانش، وابستگی و توقع کاذب ایجاد میکند و آنها بدون حضور او بهسختی میتوانند از پسکارهای خود بربیایند.
نوشته شده توسط لیلا علیقلی زاده
یک پاسخ
دقیقا لیلا جان تعادل در دوست داشتن خیلی مهمه. ممنون از مقاله خوبت.