از برقراری روابط جدید نترسید.
یک ایده در خصوص تشکیل یک گروه با خواستههای مشترک
مدتی پیش در یک نشست توسعه فردی، استاد مربوطه ما را ملزم به ایجاد کانال یا گروهی خاص با هدف پروراندن مهارتهای مدیریتی و ارتباطی کرد تا با مدیریت آن کانال به نوعی در مسیر رشد قرار بگیریم. بهمحض شنیدن چنین پیشنهادی، مغزم شروع به ساختن موانع و مشکلات پیش رو از تجربههای قبلی کرد. قصد داشتم از ایفای آن نقش، به هر طریقی، شانه خالی کنم؛ اما استاد مثل یک ذهن خوان، درباره پیشگوییهای غیرواقعی ذهنمان حرف زد و ما را دلگرم به پیشبرد آن هدف کرد.
انزواطلبی و ترس از رابطههای جدید، اجازه نمیداد دست به چنین اقدامی بزنم. یکی از فنون مبارزه با اضطراب و ترس ناشی از ناشناختهها تصور کردن بدترین اتفاق ممکن بود. با تصور بدترین اتفاق ممکن که کوچکترین تهدیدی هم شمرده نمیشد، بالاخره باشگاه کتابخوانیام را تأسیس کردم. در باشگاه کتابخوانیام علاوه بر خواندن کتاب بهصورت گروهی، تجربهها و داستانهای جذابمان از مواقعی که به رشد جنبههای دیگری از زندگی اختصاص داده بودیم را به اشتراک میگذاشتیم. من در حین مدیریت باشگاه، موضوعات زیادی را یاد گرفتم. اینکه بایستی برای ماندن در یک گروه، هدفهای مشترک داشت و بتوانیم ارتباطات را در گروه مدیریت کنیم و با نوشتن مرامنامهای از حاشیههایی که ممکن است، در روزهای آتی به وجود بیاید پیشگیری کنیم. یا اینکه برای پویایی بیشتر، از بستههای نظرسنجی استفاده کنیم و دیگران را تشویق به ماندن در گروه و فعال بودن در برنامههای گروه بکنیم. هرچند تجربه های پیشین دوباره تکرار شد؛ اما این بار قرار نبود به سادگی میدان را خالی کنم و باید می ماندم و موانع را از بین میبردم.
مزایای ساخت باشگاه
قرار بود بهنوعی با ساخت باشگاه، مهارتهای مدیریت بحران، مهارتهای ارتباطی، نظم، بهکارگیری ابزار و… را یاد بگیرم. یکی از تجربههای من در ساخت این باشگاه شروع دوباره پختن کیک و شیرینی بود که بعد از آخرین تلاش مفتضحانهام برای همیشه مسکوت مانده بود. این تجربه جدید و اجبار خودم به پختن کیک باعث شد که در موقعیتهای مختلف با کیکی کوچک و خوشطعم از خانواده و اقوامم پذیرایی کنم.
همچنین ساخت باشگاه منجر به دوستیهای جدیدی شد. دو دوست مجازی فوقالعاده را بهواسطه تأسیس این باشگاه پیدا کردم که مرتب در حال یادگیری از ایشان هستم.
البته این ایده کلیت ندارد و بایستی قبل از عمل به این ایده، ترس خودتان را پردازش کنید. شاید ترس شما بیدلیل نباشد.
و اینکه در صورتی که فکری برای تشویق افراد به فعالیت در باشگاه ندارید از همین حالا از فکر باشگاهتان بیرون بیایید.
به شخصه بعد از یک سال و اندی از راه اندازی باشگاه به علت اینکه تنها دو نفر در گروه فعالیت میکردند، باشگاهم را برای همیشه تعطیل کردم و این بهترین تصمیمی بود که میتوانستم بگیرم.
از این تجربه آموختم که:
- مهم نیست که باشگاه شما چند عضو دارد. بایستی همهی اعضا فعالیت کنند. افرادی که هدف مشترکی از جمع شدن در باشگاه را ندارند، از همان ابتدا، از باشگاهتان حذف کنید.
- با حضور سه نفر هم میتوان باشگاه را اداره کرد، به شرطی که تمام افراد از بودن در کنار هم لذت ببرند.
بههرحال درنهایت خود شما هستید که تصمیم میگیرید چه چیزی و چه زمانی برایتان بهترین است.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
یک پاسخ
آفرین . این ایده را به طور کامل توضیح داده و حتی از تجربیات موفق و یا ناموفق خود در این زمینه صحبت کردهاید . این ایده جزو اصلیترین توصیههاییست که بقا و انجام دیگر ایدهها را تضمین میکند .