دهم شهریور۱۴۰۰
در خانه پدری که بودم، هیچ وقت قادر به نگهداری گل های طبیعی نبودیم. به جای اینکه نیازهای یک گل و مهارت های پرورش یک گل را یاد بگیریم برای شکست های مان بهانه می اوردیم که گل طبیعی به دستمان نمی افتد و هر گلی که به خانه می امد را با این تفکر و باور خراب می کردیم.
اما بعدها در خانه خودم به جای قبول این باور سعی به یادگیری نیازهای گل ها کردم البته که گل های زیادی را هم از دست دادم تا متوجه بشوم هرگل چه نیازی دارد و چه زمانی باید خاکشان تعویض شود و میزان نور و اب دهی و تغذیه مصنوعیشان چقدر باید باشد، اما دست از تلاش بر نداشتم به طوریکه گل هایی که در تصویر می بینید بیشتر از یک سال هست که در خانه مان هستند و مرتب هم به گل می نشینند.
خود ناتوان سازی
اصطلاحی به نام خودناتوان سازی وجود دارد که توضیح می دهد چگونه افراد با اراده خود به صورت آشکار و یا ذهنی، اقدام به ناتوان سازی خود می کنند تا اگر موفق نشدند، بهانه ای در دست داشته باشند.
خودناتوان سازی از این جهت که به فرد امکان می دهد ستاره ای در کنار شکست هایش بگذارد، یکی از خصوصیات کمال گرایی محسوب می شود. با این روش به جای اینکه سعی کند در بازی زندگی ببرد، می کوشد تا با احتیاط کامل بازی کند.
اما زندگی کوتاه تر از ان است که بخواهید با احتیاط بازی کنید. ما که به طور طبیعی تا صد سال که بیشتر عمر نمی کنیم . بنابراین دلایل زیادی داریم که خود را بدون پروا رها ساخته و به آغوش دنیا پرت کنیم.
ما در سرتاسر زندگی به طور مدام در حال فراهم آوردن یکی از دو شرایط راحتی و رشد هستیم. برای رشد کردن چاره ای نداریم که با ریسک، تردید و رنجی روز افزون روبرو شویم.
چند روزی هست که تمرینات ورزشی ام را برای داشتن شکمی صاف به طور مداوم انجام می دهم و امروز در حین انجام تمرینات درد در عضله های شکمم به سراغم امده بود. برایم این درد لذت بخش بود، چرا که می دانستم که این درد برای رشد لازم و ضروری است. وزنه برداریبافت ماهیچه ای را درهم می شکند و درست همانطور که یک ماهیچه قوی تر از قبل بازسازی می شود. ما هم در نتیجه درس هایی که از تلاش ها و شکست هایمان می گیریم، قوی تر می شویم. طبق علم عصب شناسی، مغزمان در مقابل شکست ها و رنج هایی که به طور مداوم تجربه می کنیم، انعطاف پذیرتر می شود.
جاده رسیدن به برتری، بسیار معمولی آغاز می شود.
در چه مواقعی ما از خود ناتوان سازی بهره می گیریم؟
ما فقط هنگامی که به چیزی اهمیت می دهیم خودناتوان سازی می کنیم.
موفقیت در کسب و کار
رابطه عاشقانه
روابط اجتماعی
ظاهر شخصی
سلامت شخصی
بیایید مردمانی شیفته و تشنه زندگی باشیم که عقب نمی کشند زیرا کسی از فردایمان خبر ندارد.
کمال گرایی یک روش سازمان یافته فکری است که می گوید:«فقط حد کمال هرچیز، کافی است.» در این معامله یک اشتباه وجود دارد. و ان این است که حدکمال و کافی باهم برابر نیستند.
اگر فقط حدکمال چیزی برایتان کفایت می کند پس زندگی هیچ گاه در نظرتان کفایت نخواهد کرد. فقط حد خوبی را در نظر بگیرید.
چگونه می توانیم تغییر کنیم؟
برای انکه تغییر پایداری به وجود آید، لازم است ذهن، زمان کافی برای تکرار داشته باشد تا مسیرهای عصبی جدیدی ایجاد کند. اگر چنین اتفاقی نیفتد، ذهن و رفتار شما دوباره به مسیرهای قبلی باز می گردند.
روش های تغییر
اول انگیزه- بعد اقدام
برای انجام کاری سعی می کنیم انگیزه کافی را بدست آوریم یعنی با فریب احساسی خودمان، خود را مشتاق به انجام کاری می کنیم.
فریب احساسی یعنی آنقدر به مزایای کاری بیاندیشید که مایل به اقدام کاری شوید.
اول اقدام- بعد بوجود آمدن انگیزه
احساسات به ما انگیزه می دهد که اقدام به انجام کاری کنیم. اما برعکس آن هم اتفاق می افتد: پس از انجام کاری نسبت به آن احساس پیدا می کنیم.
کارهای ما بر احساساتمان تاثیر گذار است و تاثیر ان تا حدی قدرتمند است که ما را تغییر می دهد حتی اگر نخواهیم و چنین هدفی هم نداشته باشیم.
بنابراین شروع یک کار بهترین راهکار است.
انگیزه ای که در نوسان باشد می تواند اهداف را نابود کند. برای شروع یک کار به دونوع انگییزه احتیاج داریم یک انگیزه اولیه که ما را وادار به کار می کند و دیگری انگیزه ای که بتواند ما را مدام به ان کار مشغول کند. انگیزه اولیه نهایتا تا شش هفته دوام می اورد.
وقتی به احساس بها بدهید که عامل تصمیم گیرنده در مورد انجام کاری باشد باید گفت برده آن می شوید. تکنیک انگیزه بعد کار به خاطر ناپایدار بودن احساسات چندان موثر نیست.
افرادی که توانسته اند با موفقیت زندگیشان را تغییر دهند، دریافته اند که وقتی شروع به انجام کاری می کنند، احساسات خود روانه می شوند.
اگر با انجام کاری بتوانید احساستان را تغییر دهید بسیار آسان تر است تا اینکه با تلاش به فکر کردن و سعی بر داشتن احساس متفاوت بخواهید کارهایتان را تغییر دهید.
آیا عادت ها انگیزه را کمرنگ می کند؟
ما از طریق تکرار، چیزی را می آموزیم. اما به محض اینکه تازگی ان از بین برود، احساس مان نسبت به آن کمتر خواهد شد. بنابراین منطقی است که بعد از شش هفته افراد از هدف خود دست می کشند چون احساستشان نسبت به قبل کمتر شده است.
برای دستیابی به یک تغییر موفقیت امیز علاوه بر اقدام به راه حلی هدفمند و همچنین تداوم نیازمندیم.