گزارش فصل پنجم تا دهم کتاب خواستن، توانستن نیست از بنجامین هاردی
همان طور که پیشتر در گزارش فصل های گذشته خوانده بودیم، می دانیم که کتاب خواستن، توانستن نیست از بنجامین هاردی ذهنیت فرد گرایی را در تغییرات مثبت فردی کمرنگ می کند و بیشتر از اینکه به قدرت اراده بپردازد، روی تاثیرات محیط تمرکز می کند.
در فصل پنجم از این کتاب از ما می خواهد که برای پیشبرد اهداف خودمان محیطی را طراحی کنیم که ما را فعال نگه دارد.
هنگامی که تصمیمی می گیرید، جهان هستی به کمک شما می آید تا آن تصمیم محقق شود.
رالف والدو امرسون
برای اینکه دائم در مسیر بمانید بایستی یک برنامه صبحگاهی روزانه داشته باشید. این برنامه باید شامل اهداف و ابزارهایی باشد، که شما را به سوی هدفتان سوق می دهد.
بنابراین در اول صبح اموری مثل یادداشت نویسی روزانه، مدیتیشن، شکرگذاری و ورزش شرایطی را فراهم می کند که شما در نقطه اوج قرار بگیرید و با برنامه ریزی و تصمیمات مناسب بقیه ساعات کاری روز را تنظیم کنید.
وقتی هر روز صبح را با نوشتن رویاها و اهدافتان شروع می کنید، اعتقاد و انگیزه خود را برای رسیدن به هدف هایتان عمیق تر می کنید. اگر خودتان اعتقاد نداشته باشید که به هدف هایتان نمی رسید، پس نمی رسید. اگر واقعا نخواهید که به هدفی خاص دست پیدا کنید آن هدف احتمالا اتفاق نمی افتد. بنابراین باید هر روز صبح خودتان را در وضعیتی قرار دهید که یادآور اهدافتان باشد.
همچنین در ادامه کتاب در فصل ششم یادآوری می شود که بعد از اینکه محیط خودتان را طراحی کردید حالا بیایید و هرچیزی که مغایر با اهدافتان هست را حذف کنید.
قانون سوم نیوتون می گوید: تنها راه رهایی از محیط فعلی این است که نیرویی برابر و خلاف جهت با تمام انرژی که شما را در این جو نگه داشته است به کار ببرید.
بنابراین برای این که بهره وری بیشتر و تمرکز بیشتری روی اهدافتان داشته باشید وسایل بی خودی را حذف کنید. این فصل به اصل فنگ شویی می پردازد.
هرچقدر مالک چیزهای کمتری باشید، دارا تر می شوید. قبل از داشتن ذهنی پاک باید محیطی پاک داشته باشید. هرچیزی را که به طور منظم استفاده نمی کنید حذف کنید.
با رسیدن به این فصل تمرین های عملی شروع می شود. من از اتاق خواب خودم شروع کردم. بعد به آشپزخانه و در نهایت به اتاق خواب دخترم رسیدم. یکی از مکان هایی که همیشه باعث پریشان فکری و ناراحتی من می شد اتاق خواب دخترم بود. در دسترس بودن تمام وسایلش باعث شده بود اتاق کوچک تر از اندازه واقعی خود دیده بشود، بهرحال در روز چند باری گذرم به آن اتاق می افتاد و نمی توانید تصور کنید که مشاهده بهم ریختگی و شلوغی آنجا چه انرژی منفی را بر روی شانه های من می گذاشت. دیروز بالاخره آنجا را با اجازه خودش به نحوی که وسایل واقعا ضروری در دسترس باشد مرتب کردم و خودش انقدر از این تغییرات شگفت زده شده بود که فورا به خانه دوستش رفت او را به اتاقش آورد تا تغییرات را به او هم نشان بدهد.
بنابرین در محیط های نا منظم ذهن هم دچار آشفتگی می شود. همه چیز انرژی است. محیط شما همیشه روی شما اثر می گذارد چه خودتان آگاه باشید چه نباشید.
البته این فنگ شویی تنها به وسایل خانه محدود نمی شود. بلکه در روابط هم توصیه می شود که افرادی را که واقعا در زندگیتان موثر نیستند و باعث وجود انرژی های منفی می شوند کنار بگذارید یا کمرنگ کنید.
در فصل هفتم بازهم برای داشتن محیطی موثرتر و سازمان یافته تر از ما می خواهد که گزینه های پیش فرض خود را تغییر دهیم و انتخاب های مثبت را در ضمیر ناخوداگاهمان خودکار کنیم.
افراد در بیشتر مواقع نا خودآگاه در سطح متوسط باقی می مانند. چون محیط آن ها بر مبنای ساختاری متوسط تنظیم شده است. در کتاب اثر مرکب نویسنده علت موفقیتش را رفتارهای پدرش در کودکی می داند. می گوید او هر روز صبح زود با صدای ضربه های یکنواختی که به خاطر ورزش کردنش که در گاراژ بوجود می آمد ما را از خواب بیدار می کرد. پدرش هیچ وقت ان ها را به زور از رختخواب بیرون نکشیده بود . اما با فراهم کردن محیطی که دیگر مناسب خواب نبود شرایطی را برای بیدار شدن در صبح های زود برای ان ها فراهم کرده بود.
اعتیاد داشتن هم از پیش فرض های بی فایده در محیط ناشی می شود. هیچ کسی دلش نمی خواهد معتاد باشد. سال ها پیش در جایی کار می کردم که دوستانم عادت داشتند بعد از اتمام ساعت کاری به کافه سنتی بروند و انجا چای بنوشند و قلیان بکشند. از من هم دعوت کردند من ابتدا با آن ها همراه نشدم اما اصرارهایشان بی نتیجه نماند و بالاخره من با ان ها همراه شدم. با اینکه تا قبل از ان من از دود و دم بدم می امد اما بعد از چندبار همراهی محیطی که در ان قرار گرفته بودم تاثیرش را گذاشت و من هم به قلیان علاقه مند شدم. بعد از چندبار بیرون رفتن دیگر متوجه شدم که محیطی که در ان قرار گرفته ام تاثیرات منفی بسزایی روی من داشته است. بنابراین به طور خوداگاهانه محیط را حذف کردم. اما هنوز هم با قرار گرفتن در چنین محیطی، به قلیان کشیدن بی میل نیستم.
بنابراین تغییر گزینه های پیش فرض در زندگی راهی آسان برای تغییر سریع رفتار است.
بنابراین بهترین راه برای تغییر رفتار اعتیادی یا هر رفتار نامطلوبی برهم زدن محیط است.
چند سال پیش به خانه یکی از اقوام رفتیم. با وجود دو بچه در آن خانه هیچ تلوزیونی وجود نداشت. آنها به طور اگاهانه تصمیم گرفته بودند به جای کنترل رفتار کودکشان محیط را به نوعی برای آن ها عاری از هرگونه وسایل اعتیاد اور بکنند.
رفتارهای اعتیاد گونه در محیط خود را از بین ببرید و به جای آن کیفیت و صمیمیت روابط خود با دیگران را عمیق کنید.
در این فصل چند راه برای غلبه بر پیش فرض های محیطی ارائه می شود.
برده محیط نباشید.
برخی از افراد به محض بیدارشدن از خواب به سراغ تکنولوژی می روند. تلوزیون را روشن می کنند و کنترل به دست بی هدف از کانالی به کانال دیگر می روند. یا به سراغ گوشی هوشمندشان می روند و در شبکه های اجتماعی پرسه می زنند.
عوارضی که این نوع تکنولوژی ها برای افراد به ارمغان می اورند عبارتند از: افزایش افسردگی، اضطراب و اختلال عملکرد در طول روز، کاهش کیفیت خواب، کاهش رفاه روانی و احساسی، کاهش هشیاری، افزایش استرس بد و کاهش عملکردهای آکادمیک میان دانشجویان.
اگر والدین نسبت به استفاد از این تکنولوژی ها متفکرانه و با درایت عمل کنند. فرزندانشان به استفاده سالم از تکنولوژی گرایش بیشتری دارند.
در موضع یادگیری، اولین روشی که کودکان از آن بهره می برند، مشاهده و تقلید است.
برای داشتن ذهن آرام و حال خوب باید استفاده از این قبیل تکنولوژی ها را پیش از خواب محدود کنیم.
هرجایی که هستید باید دقیقا همان جا باشید ذهن و روح و جسمتان باید دریک نقطه باشد.
برای حضور فعال و موثرتر در محیط کار باید یاد بگیرید چطور از نظر روان شناسی از کار فاصله بگیرید. زمانی که از محل کارتان بیرون می ایید اما همچنان فکر شما در گیر پرونده های روی میز است، نمی توانید به طور کامل استراحت کنید و ذهنتان خسته و درمانده می شود و مسلما روز بعد عملکرد پایین تری را از خودتان نشان می دهید.
وقتی به خودتان امکان در دسترس نبودن می دهید، فیزیکی، روحی و احساسی، بیشتر در لحظه حال زندگی می کنید. رضایت عمیق بودن با عزیزانتان را تجربه خواهید کرد. به نیازهای آنان توجه بیشتری خواهید داشت و اطرافیان عشق و محبت شما را بیشتر درک می کنند. چرا که شما توجه بیشتری به آن ها نشان می دهید.
بر مبنای غریزه و شهود رفتار کنید نه انگیزه ناگهانی و وابستگی
برای غلبه بر هر نوع اعتیادی به ارتباطات عمیق انسانی نیاز دارید
اعتیاد نقطه مقابل ارتباط است. وقتی ارتباطات عمیق را تجربه کنید به سراغ اعتیاد نمی روید. اعتیاد نتیجه انزوا و تنهایی است. وقتی از روابط معنادار برخوردار نباشید، ناامیدانه می خواهید آن جای خالی را در چیز دیگری جست و جو کنید.
و در آخر باید بدانید که در تنهایی کاری صورت نمی گیرد و تحول تنها در سایه همکاری و بودن در جمع است. این روابط است که شما را به سمت کسی که می خواهید باشید و کاری که می خواهید انجام دهید، هدایت می کند.
در فصل هشتم نویسنده از ما می خواهد که انگیزه هایی ایجاد کنیم که مانع از خود ویرانی شود.
یعنی چه؟
قرار نیست همیشه در رویارویی و در مسیر رسیدن به هدف به پیروزی برسیم گاهی مواقع پیش می اید که ما با شکست مواجه شویم. خوب در این مواقع تکلیف چیست؟
باید برای مواقعی که با شکست مواجه می شویم یک برنامه ریزی داشته باشیم که در صورت نرسیدن به هدف و انجام ندادن کاری که ما را به هدف می رساند ان جایگزین را انجام دهیم. مثلا من برای یک روزه ایده ال خود برنامه ریزی داشتم که تا وقتی تمام برنامه های رشد شخصی ام را انجام نداده ام در فضای نت گشت و گذار نداشته باشم و اگر احیانا حواس پرتی و اهمال کاری باعث شد، نا خودآگاه اینترنت را فعال کرده و وارد دنیای مجازی شدم. بلافاصله بیست تا دراز و نشست بروم و هر بار بر میزان این برنامه اضافه کنم. این برنامه ریزی باعث شده بود که مرتب خودم را به خاطر اهمال کار بودن سرزنش نکنم و همین که کاملا متوجه اشتباه و اهمال کاری ام بشوم.
اگر مدام در مسیر های مغایر با اهدافتان حرکت کنید. اعتماد به نفس نخواهید یافت.
بنابراین برای این که هدفتان را رها نکنید برای خود شرط و شروط بگذارید و اگر در حین کار به هر علتی هدف را رها کردید با برنامه جاگیزن دوباره ان را دنبال کنید.
داشتن برنامه، حتی اگر به شکست منجر شود، انگیزه بخش است.
چرا محصول بی هدف یک محیط سردرگم باشید؟
باید برای رویارویی با هر شکست واکنش اگر- بعد داشته باشید.
و این واکنش را آنقدر تمرین کنید که به عادتی انگیزه بخش در مقابل محرک های منفی تبدیل شود.
شما نمی توانید به یک عادت اعتیاد گونه بدون جایگزینی چیزی جدید غلبه کنید. بنابراین خلا باید پر شود. ما از یک نفر می خواهم ساعت های زیادی از روز را به تماشای تلوزیون ننشیند اما آیا برای ساعت های خالی او جایگزینی تعیین کرده اید. تا زمانی که خلا پر نشود او دست از اعتیادش برنمی دارد.
راهبرد و چگونگی انجام واکنش اگر- بعد
به هدف اصلی خود فکر کنید
هدف اصلی رایادداشت کنید
یک بازه زمانی تعیی کنید. ترجیحا کوتاه باشد.
تمام موانع احتمالی سر راه رسیدن به هدفتان را تصور کنید.
موانع را یادداشت کنید
حالا برای هر مانع یک پاسخ «اگر- بعد» در نظر بگیرید.
پاسخ های« اگر- بعد » تمام موانع را یادداشت کنید.
شرایطی را که ممکن است باعث انصراف کامل شما شوند را یادداشت کنید.
فصل نهم
خطای نسبت دادن اساسی
وقتی دلیل چیزی را به خودتان نسبت می دهید نه به موقعیتی که دارید، مرتکب خطایی می شوید که روان شناسان از آن به خطای نسبت دادن اساسی یاد می کنند.
چند روز پیش مستندی رو تماشا می کردم که یک گزارش از یک روستای کوچک در کشورمان تهیه کرده بودند. کودکان در وضع بدی در آن روستا به سر می بردند. قد کوتاه و انواع بیماری ها گریبان گیرشان بود و جالب این بود که آنها این مشکل را پذیرفته بودند و جزیی از زندگیشان شده بود. کمتر بچه ای بود که با کفش یا دمپایی بازی کند و همه پا برهنه بودند و شپش و کنه از سر و کولشان بالا می رفت.
در این محیط ضعیف بودن یک نفر را نمی توان به خودش نسبت داد. کل محیط دچار این وضع هست و محیط چیزی بشتری را از افراد توقع ندارد و اگر یک نفر بخواهد در این محیط ترقی کند و شکست بخورد نمی تواند تقصیر را گردن خودش بیندازد. این محیط امکانات کمی دارد. وقتی همه درگیر مشکلات ساده مثل تهیه اب و غذا و برخورداری از حداقل بهداشت هستند اهمیت به تحصیل، در این محیط از اولویت پایین تری برخوردار می شود.
برای رشد باید در محیط های غنی قرار بگیرید.
محیط های غنی شما را مجبور می کنند که در بالاترین سطح ممکن عمل کنید.
ویژگی محیط های غنی این است که موجب استرس مفید در جهت ایجاد تمرکز و رشد می شوند.
افرادی که رخدادهای منفی را به خودشان نسبت می دهند و آن را به عنوان عنصر ثابت هویت خود معرفی می کنند. مثلا می گویند من بدبخت و بدشانس هستم، بدبین هستند و در مقابل آنها خوش بین ها رخدادهای منفی را موقعیتی، کوتاه مدت و خاص در نظر می گیرند. با داشتن ذهنیت هویت ثابت نمی توانیم به موفقیت برسیم. بنابراین باید سعی کنیم که ذهنیت ثابت را تغییر دهیم و ذهنیت رشد را پذیرا باشیم تا بتوانیم با بهینه کردن محیط به اهداف خود برسیم.
حالا بیایید تا محیط را بهینه کنیم و ان را به نفع خودمان تغییر دهیم.
یک راه موثر برای بهینه سازی محیط این است که که کارکردهای ملزم کننده را اعمال کنید. یعنی به جای تکیه بر قدرت اراده محیط را طوری طراحی کنید که ابزاری که نمی خواهید در دسترستان نباشد. مثلا با حذف اپلیکشن ها یا تعیین محدودیت زمانی خودتان را مجبور کنید که از آن ها استفاده نکنید.
برای رسیدن به هدف باید برای آن سیستم های دفاع بیرونی بسازید. این سیستم ها ربطی به ذهنیت، قدرت اراده، نگرش، اعتماد به نفس یا نظم ندارند.
تعهد درست این است که قدرت های درونی را به محیطی واگذار کنید که آنها را ناخوداگاه و غریزی کند.
یعنی شرایطی را فراهم کنید که در زمان محدود به بالاترین سطح کارکرد خود برسید و در لحظه حال حضور داشته باشید.
قوی ترین کارکردهای ملزم کننده
سرمایه گذاری بالا
فشار اجتماعی
سختی بسیار
عواقب وخیم برای اجرای ضعیف
نوآوری
هرچقدر عناصر بالا را بیشتر وارد محیط کنید، محیط پربارتری ساخته اید.
افراد متعهد و سرمایه گذار با ذهنیت رشد محور معمولا از نظر دیگران مضحک و ریسک پذیر تلقی می شوند.
شجاعت را می شود پرورش داد، اما شجاعت در محیطی که تمام ریسک ها، مشکلات و خطرها را از میان برده باشند مجال رشد نمی یابد.
کارکردن در محیطی که فرد طبق عملکردش قضاوت می شود، نیازمند شجاعت بسیار است.
ثروتمند ترین افراد کسانی هستند که شجاعت دارند.
برای اینکه خودتان را مجبور کنید که حتما به پیروزی برسید و هدف را دنبال کنید باید در سطوح بالا عمل کنید چرا که در سطوح بالا پیامدهای شکست خیلی سخت است. در عملکرد سطح متوسط امکان بیشتری برای اشتباه و لغزش وجود دارد. میکل جرویس می گوید:
محیط های خصمانه و خشن با بهره گیری از ترس واقعی به ما درس می دهند.
میکل جرویس
ما می خواهیم زندگی برایمان سهل باشد، بدون هیچ چالش و مانعی، ولی وجود بارهای سنگین است که کشش لازم را برای حرکت رو به جلو را برایمان محقق می سازد.
فصل دهم
چند روز پیش من در شرایطی قرار گرفته بودم که باید یک تصمیم مهم را می گرفتم. دو راهی بر سر اتخاذ تصمیم و کم خوابی شرایط پر تنش و استرس زایی را بوجود اورده بود. کارهای ان روزم را به هیچ وجه نمی توانستم انجام بدهم. دلم می خواست با کسی صحبت کنم و از او بابت این شرایط پیش آمده نظر خواهی کنم اما احساس می کردم این مشکل مختص من است و نباید وقت دیگران را بابت مشکل خودم بگیرم. فقط دلم می خواست راهی پیدا کنم که ذهنم را ارام کنم و بتوانم روی برنامه ها و اهداف خود مدیریت داشته باشم. تا اینکه به عنوان این فصل برخوردم.
چطور خود را با محیط جدید و پر تنش وفق دهیم.
در زندگی درس ها آن قدر تکرار می شوند تا آن ها را یاد بگیرید.
اگر قادر نباشید که خودتان را با محیط فعلی سازگار کنید زمان زیادی را باید برای سازگار شدن با محیط های پر تنش بعدی بگذارید.
چطور باید ذهنم را با شرایط وفق بدهم؟
افراد در این دنیای در حال تغییرات مداوم، باید مرتب خودشان را وفق بدهند. سازگار بودن یعنی چطور آموختن را یاد بگیرند. به محیط اطراف خودشان توجه کنند و برای کسب بهترین اطلاعات و منابع زیر و رو کنند.
سازگار بودن یعنی خودتان محیط خودتان را کنترل کنید به جای اینکه اجازه بدهید محیط شما را کنترل کند.
اگر یک یادگیرنده سازگار خوب باشید، مدتی طولانی در یک محیط گرفتار نمی مانید.
این فصل از کتاب می خواهد به ما یاد بدهد که چطور یک یادگیرنده سازگار باشیم.
یک یادگیرنده منعطف و سازگار چه چیزی را باید بداند؟
- اولین مورد این است که به اینکه می تواند تغییر پیدا کند ایمان داشته باشد. یعنی ذهنیت رشد داشته باشید و گرفتار عادت های یادگیری تکراری نشوید.
- دوم این عامل این است که صد درصد به تغییری که در جست و جویش هستید متعهد باشید.
- سومین مورد این است که در برابر چیزهایی که از ان می ترسید یاد بگیرید چطور بردبار باشید.
- و آخرین مورد یادگیری مواجه با احساسات ناخوشایند و دشوار است.
یکی از روش های جدید یادگیری این است که چیزی که می خواهید را با تمام وجود باور کنید که می توانید داشته باشید. بعد همانند کسی که به خواسته اش رسیده است عمل کنید.
افراد با ذهنیت ثابت همیشه با زندگی دست به گریبان هستند و اعتماد به نفس پایینی دارند.
همه ما یک شیوه یادگیری غالب داریم و چند شیوه یادگیری پشتیبان که در موقعیت دشوار به آن تکیه می کنیم.
اما شیوه های یادگیری دیگری هم هستند که یا آن ها را نادیده می گیریم یا از آن ها فرار می کنیم:
تصویرسازی، بازتاب دادن، تجزیه و تحلیل، تصمیم گیری، عمل کردن و تجربه کردن
اما متاسفانه ما ترجیح می دهیم کارها را به همان روش قدیمی خودمان انجام دهیم.
یادگرفتن مطالب جدید نیازمند این است که اشتباه کنیم، متحیر بشویم و مجبور شویم در جهان بینی خود تجدید نظر کنیم تا سرانجام بتوانیم همه امور را از نقطه نظر بالاتر ببینیم.
تعهد به یادگیری یعنی تعهد به تغییر و برای این امر تعهد صد در صدی لازم است.
اگر تعهد نصفه نیمه داشته باشید دچار تردید می شوید. اعتماد به نفستان از بین می رود و از انجام کار نامطمئن هستید. اما در تعهد های کامل درباره چرایی و کار و انجام آن شفاف می شوید و به گزینه های دیگر فکر نمی کنید.
اشراف به این که انتخابتان تغییر نخواهد کرد به شما اجازه می دهد که انرژی خود را صرف بهتر کردن رابطه ای که دارید بکنید تا اینکه مدام با حدس و گمان سر کنید. «بری شوارتز»
نقطه بدون بازگشت
برای اینکه به هدفمان تعهد صد در صد داشته باشیم باید به یک نقطه بدون بازگشت برسیم. نقطه بدون بازگشت نقطه ای است که در آن حرکت به جلو خیلی راحت تر از اجتناب از هدف می شود. در واقع در این نقطه هدف شما تنها گزینه پیش روی شما می شود. خوب این نقطه چطور بوجود می آید؟ افراد موفق برای رسیدن به این نقطه برای تصمیم و هدف خود سرمایه گذاری بالایی می کنند طوری که اگر بخواهند پا پس بکشند تمام سرمایه شان را از دست می دهند بنابراین ناچار هستند که فقط و فقط به رسیدن به هدف فکر کنند و بهیچ وجه در تصمیمشان دچار تردید نشوند.
بنابراین سرمایه گذاری کلان تعهد درونی بالایی ایجاد می کند و این همان نقطه بی بازگشت است.
- افراد موفق رویاپرداز نیستند.
- افراد موفق اهل عمل هستند.
برخی از افراد هستند که وقتی می خواهند کاری را شروع کنند رویکرد آرام آرام را در پیش می گیرند. درست مثل اینکه بخواهی وارد آب یخ بشوی وقتی ارام ارام از نوک پا شروع می کنی سرمای بیشتری را احساس می کنی و زمان بیشتری طول می کشد تا با محیط سازگار شوی. اما رویکرد دیگری هم وجود دارد وآن رویکرد، این است که یکهو خودت را در دل ماجرا بیندازی. انتظار کشیدن برای یک رخداد تقریبا بیشتر از خود رخداد بار عاطفی دارد.
سریعترین و کاربردی ترین روش یادگیری همان مستقیم در معرض اتفاق قرار گرفتن است.
وقتی با تمام وجود به چیزی متعهد می شوید باید منتظر احساسات و تجربیات منفی هم باشید. حتی به آنها خوش آمد هم بگویید. چرا که می دانید تجربیات سخت همان موانع سریعی هستند که بسیاری از افراد را از ادامه ی راه باز می دارند.
هرچیزی که در جست و جوی آن هستید درست آن سوی ترس قرار دارد
«جک کنفیلد»
همچنین در این فصل به دو نوع نظام رفتاری باز دارنده و فعال کننده می پردازد. بیشتر ما به صورت پیش فرض از نظام رفتاری باز دارنده استفاده می کنیم و با شناسایی ترس ها، خطرات و ریسک ها از انجام آن اجتناب می کنیم. اما در نظام رفتاری فعال کننده با شناسایی پاداش ها و درک آنها به عمل کردن ترغیب می شویم. کافیست ان سوی رسیدن به هدف را ببینیم تا متوجه بشویم چه پاداش هایی در انتظار ماست. و این نظام را در پیش بگیریم.
این دو نظام در تضاد کامل با یکدیگر قرار دارند. در هر موقعیتی یکی از این دو نظام بر دیگری غلبه می کند.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده