دوست عزیز می دانید به تازگی چه چیزی را کشف کرده ام؟
نمی دانید چقدر از این کشف تازه ام شگفت زده ام. انقدر که می خواهم فریاد بزنم و آن را به همگان بگویم. اما بعد دیدم چه فایده دارد کشف به این مهمی را برای کسانی بازگو کنم که هیچ از آن نمی فهمند و مرا مورد تمسخر قرار می دهند.
بنابراین دست به کار شدم تا برای شما نامه بنویسم. شما همیشه مرا درک می کنید. شما با دیگران فرق می کنید. شما می دانید چه می گویم شاید شما هم قبلا به این شهود رسیده باشید. البته که حتما رسیده اید. امکان ندارد من حقیر که از لطف شما تا به اینجا آمده ام به این ادراک برسم و شما نرسیده باشید. چه می گویم مسخره است معلوم است که شما خودتان همه چیز را می دانید اما بگذارید برایتان کشفم را واگویه کنم. امروز در حال خواندن کتابی که به پیشنهاد شما تهیه کرده ام، بودم که درهای عظیمی از دانش به سویم گسترده شد و برای اولین بار دلم خواست که فانی نبودم و آنقدر عمر می کردم که هیچ کتابی را نخوانده وانگذارم.
می دانید چه می گویم؟ در ساحل زیبایی ایستاده و نگاهم به دریای عظیم و بیکران پیش رویم بود و می خواستم تن خود را با انوار طلایی خورشید و لطافت آب بپوشانم. هیچ وقت اینطور از وجود دریا لذت نبرده بودم. نسیمی خنک از جانب دریا به سمت من آمد و گونه هایم را نوازش داد. شعفی کودکانه تمام وجودم را در برگرفت. چطور من در تمام این سال ها چنین حسی را تجربه نکرده بودم؟ تمام سال هایی که از سر اجبار کتاب هایی را می خواندم که برایم پشیزی ارزش نداشت. دوران مدرسه ام با حس انسانی در بند به نابودی کشیده شده بود. اما حال مثل پرنده ای بر فراز اقیانوس بیکران به پرواز در آمده بودم. می دانید این حس شگفت انگیز را با خواندن چه جمله ای دریافت کردم؟
دوست دارم آن جمله جادویی را با شما درمیان بگذارم. شما هم قبلا جملات جادویی زیادی خوانده اید و می دانید چه می گویم. جمله ای که تمام وجودتان را متحول می کند. بله دوست عزیز، جمله جادویی من این بود.« کاری که شما در دنیا می کنید نشانه ی احترامی است که برای خودتان قائل هستید. کسانی که از حرمت نفس برخوردارند، هرگز جرئت نمی کنند کار متوسطی از خود بروز دهند؛ زیرا از اعتبارشان بیش از اندازه می کاهد.»
شاید این جمله برای شما چندان تاثیر گذار نباشد اما برای من همان نسیم فرح بخشی بود که از جانب دریا می وزید و وجودم را سرشار از شادی می کرد. دوست عزیز نمی دانید چقدر خوشحالم از این جهت که با شما آشنا شدم و شما این کتاب را به من معرفی کردید. کتابی که به یقین زندگیم را متحول خواهد کرد. اما شاید شما به من بگویید که این خود تو بودی که به خودت کمک کردی تا با حرف های من نور امید را در دلت روشن کنی. راست می گویید شاید چند سال پیش من چنین ادراکی نداشتم اما شما درست زمانی به زندگی ام وارد شدید که من با تمام وجود به دنبال تحول و تغییری عظیم بودم. شما موقع درستی به زندگیم آمدید و من بازهم از شما سپاسگزارم.
نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده
یک پاسخ
فوقالعادهس . تحسین برانگیزه . محو خواندن هستم که ناگه میبینم به پایان نوشتهتان رسیدهام .
این سومین باریست که از بکار بردن کلمهای توسط شما متعجب میشوم . اولینش را نمیگویم . دومی “تعهد” بود که اشاره به درک و فهم بالای شما داشت . اینک نیز کلمه “شهود” را در مقالهتان دیدم .
وقتی جملهای درست در زمانی درست به دستتان میرسد (مانند کاری که شما در دنیا میکنید نشانهی احترامی است که …..) همان نسیم فرح بخشی میگردد که گوهر وجودتان را متحول و ذوق و قریحهتان را شکوفا میگرداند و موجب میشود دنیایی نو را شروع کنید . این یک چشمه از شهود است . میتوان کاری کرد هر روزمان و حتی هر مقطع از شبانهروزمان را با دنیایی نو آغاز نماییم .