لیلا علی قلی زاده

سبک ها و مهارت های ارتباطی- نیما قربانی

روز اول: پیشگفتار

هدف از نوشتن این کتاب:

نویسنده اذعان می‌دارد که بعد از نایاب شدن کتاب مهندسی رفتار ارتباطی و فشار مدیران بر آن شد که کتابی جامع‌تر، درزمینهٔ ارتباط بین شخصی تألیف نماید.

انسان موجودی اجتماعی است و نمی‌تواند صرفاً با رشد فردی و یادگیری مهارت‌های فنی به خواسته‌هایش برسد و نیازمند این است که راه‌ها و سبک‌های ارتباطی با دیگران را در هر شغلی که هست بیاموزد.

بنابراین موفقیت درگرو ارتباط کارآمد و اثربخش با محیط اجتماعی است.

نویسنده اذعان می‌دارد که بخش عمده‌ای از کتاب‌های روانشناسی که در بازار وجود دارد، خواننده را در دست‌یابی به هدف‌هایش با نظریه‌های مبالغه‌آمیز روبرو می‌کند و به‌جای اینکه درنهایت کمکی به خواننده بکند مشکلات هیجانی و رفتاری‌شان را در بلندمدت تشدید می‌کند و از سوی دیگر به سبب فقدان پشتوانه‌های پژوهش فرایند نهادینه‌سازی علم را در جامعه مختل می‌کند. سطحی‌نگری، عوام‌فریبی و اهداف خیالی، سه مشخصه عمدهٔ چنین کتاب‌هایی است.

نتیجه‌ای که من از این عبارت گرفتم این بود که بازار رقابت میان نویسنده‌های کتاب‌های روانشناسی داغ است و هر نویسنده با نفی نویسنده دیگر، می‌خواهد کتاب خودش را به فروش برساند. استفان گایز هم مرتب از نوشته‌های دیگری که درزمینهٔ موضوع او نوشته بود، نقد می‌کرد و کتاب خودش را برتر جلوه می‌داد.

دکتر قربانی که به نهادینه شدن علم اهمیت فراوانی می‌دهد، اذعان می‌دارند که نهادینه شدن علم در جامعه زمانی تحقق می‌یابد که مردم دامنه و عمق انتظار از علم را درک کرده و تسلیم شدن در برابر یافته‌های علمی را در چهارچوب ماهیت جزئی، نسبی و موقتی گزاره‌های علمی یاد گرفته باشند.

دکتر قربانی ادعا کرده است که این کتاب را برای عموم مردم نوشته است؛ اما از همین سطرهای اول پیشگفتار، تناقض شدیدی وجود دارد. جمله بالا، یک جمله طولانی است که برای فهمش باید چند باران را از اول تا به آخر خواند.

فرهنگ روابط اجتماعی در جامعهٔ ما چندان رضایت‌بخش نیست. یک روز از زندگی خود را در نظر بگیرید و به تک‌تک روابطی که بین شما و افراد دیگر وجود داشته است، توجه کنید. آیا همه این روابط برایتان خوشایند بوده است؟

برای اینکه یک الگوی مناسب در روابط بین شخصی ایجاد شود، نیازمند مطالعات و تحقیقات تاریخی و جامعه‌شناختی و یک حرکت نظام‌مند ‌است. درنهایت آموزش صحیح می‌تواند این مهارت‌ها را میان مردم ایجاد کند.

اما آیا آموزش صحیح می‌تواند منجر به داشتن روابطی خوب و صحیح باشد؟

نویسنده دراین‌باره می‌گوید: آموزش‌های مهارتی چون در تضاد با عاداتی که با آن‌ها خوکرده‌ایم قرار می‌گیرد، با دو مانع روبروست: نخست، دل‌بستگی به عادات پیشین سبب می‌شود از آزمایش مهارتی جدید از طریق دلیل‌تراشی سرباز زنیم.

دوم، ضرورت تمرین برای شکل‌دهی رفتار جدید است؛ که آن هم زحمت دارد.

اما من مانع سومی را هم ذکر می‌کنم و آن نداشتن تعهد و رفتار مسئولانه است. میلی ذاتی، بیشتر انسان‌ها را به این وا‌می‌دارد که از زیر کارهای سخت شانه خالی کنند. آموزش درست بوده است؛ اما ترجیح می‌دهیم کاری را انجام دهیم که برایمان زحمتی نداشته باشد.

روز دوم- فصل اول

لیلا علی قلی زاده

10 پاسخ

  1. چهارمین و آخرین موضوع نهادینه شدن علم در پیشگاه مردم از دید نویسنده است . یعنی نویسنده اعتقاد دارد جامعه باید به آن مرحله از رشد و بالندگی برسد تا بتواند نیاز خود را به کسب دانش در جای جای زندگی حس کند . اما بشر با این نیاز به باورهای مورد احتیاج خود دست نمی یابد . چیزی که همه ابناء بشر به دنبال آن بوده است علاوه بر علم (در جایگاه دوم) ، تامین ساختار بینش و جهان بینی او (در وهله اول ) بوده است . برای همین است که بحث تعهد به میان می آید . یعنی نه علم و نه احساس نیاز به آن و نه کسب آن ، متضمن سعادت بشر و انتخاب راه سره از ناسره نخواهد بود . من با این گفته نویسنده موافقم که موفقیت در گروی ارتباط سازنده با جامعه است . جامعه ای که نیاز به علم را درک کرده اما جامعه ای که پیش از هر چیز از داشتن فرهنگی (جهان بینی ای) استوار و واقع گرا برخوردار است .

  2. چهارمین موضوع نهادینه شدن علم در پیشگاه مردم از دید نویسنده است . یعنی نویسنده اعتقاد دارد جامعه باید به آن مرحله از رشد و بالندگی برسد تا بتواند نیاز خود را به کسب دانش در جای جای زندگی حس کند . اما بشر با این نیاز به باورهای مورد احتیاج خود دست نمی یابد . چیزی که همه ابناء بشر به دنبال آن بوده است علاوه بر علم (در جایگاه دوم) ، تامین ساختار بینش و جهان بینی او (در وهله اول ) بوده است . برای همین است که بحث تعهد به میان می آید . یعنی نه علم و نه احساس نیاز به آن و نه کسب آن ، متضمن سعادت بشر و انتخاب راه سره از ناسره نخواهد بود . من با این گفته نویسنده موافقم که موفقیت در گروی ارتباط سازنده با جامعه است . جامعه ای که نیاز به علم را درک کرده اما جامعه ای که پیش از هر چیز از داشتن فرهنگی (جهان بینی ای) استوار و واقع گرا برخوردار است .

  3. مورد سوم اذعان داشتن نویسنده به بخش عمده ای از کتاب های رموز موفقیت فردی است که فقط جنبه تجاری داشته و فاقد ارزش های علمی می باشد . بنظر من نویسنده به موضوع درستی اشاره می کند . تقریبا می توان گفت که هیچ کدام از کتاب هایی که در این زمینه نوشته شده اند نمی توانند در مواقع بحرانی به کمک مخاطب خود بیایند . سرفصل ها و راهکارهای این گونه کتاب ها تا زمانی که شرایط عادی است و خیلی بغرنج نشده می تواند قابل مطرح شدن باشند . اما لبخند تصویر نویسندگان بر روی جلد کتاب هایشان در مصائبی مانند ، بیماری های صعب العلاج ، کلاهبرداری های کلان (ورشکستگی های اقتصادی) ، کشمکش ها و نزاع های طایفه ای ، گرایشات به مواد مخدر ، پرونده های قضایی ، مرگ عزیزان ، و ….. نمی تواند مایه تسلی خاطر مخاطب بوده و شرایط را به نفع آن عوض نماید .

    1. منم با این گفته تا حدودی موافقم اما در مواقع بحرانی فرد به دنبال یک دست آویز می گرده تا به صورت فوری به جواب برسه و همین کتاب هایی که سطحی و خوشینانه هستند میتواند تا حدودی مفید واقع شود. برای من که چنین بوده است. کتاب قدرت من هستم از جول استین رو یک بار در موقع بحران گوش دادم و باعث شد که آرامشم رو پیدا کنم و تصمیمات درست تری بگیرم.

      1. جول استین کشیشی از شاخه پروتستان مسیحیت است و توصیه‌هایش انطباق بیشتری با آموزه‌های دینی دارد . برای عبور از بحران‌ها شاید ناچار شویم به هر چیزی (مطالعه کتاب ، دیدار با دوستان قدیمی و جانی ، یافتن دوستان جدید ، دعا و نیایش و انجام مناسک مذهبی و ….) متوسل شویم اما هر کدام به میزان درصد مشخصی در این مسیر به کمک ما خواهند آمد . بنظر من مطالعه کتاب بعلت آمار پایین سرانه مطالعه در کشور ، نبود کتابخوان و تجاری بودن اغلب کتاب‌های توسعه فردی ، کمترین سهم را در این گونه موارد خواهد داشت .

        1. حرف شما متینه، آمار کتاب خواندن بشدت در جامعه پاییته. به آموزش و ساخت بستری که مردم به علم روی بیاورند، ضروریه اما در جامعه ای که مردم درد نان دارند و انهایی هم که درد نان ندارند، درد چشم و هم چشمی، این کار جزو محالات است.

  4. دومین موضوعی که می خواهم به آن بپردازم نظر نویسنده در مورد علت موفقیت است که شرط دستیابی به آن را الزام داشتن ارتباطات کارآمد و اثر بخش اجتماعی می داند . چه این نویسنده و چه دیگر نویسنده های داخلی و خارجی نمی توانند (با صراحت عرض می نمایم) موضوعی را در زمینه توسعه فردی بیاورند که قبلا در تاریخ فرهنگ ملل و ادیان دیده نشده باشد . شاید این نویسنده ها فرصت مطالعه و تحقیق بر روی ادیان و مذاهب را نداشته اند اما کسانی که نسبت به این بخش از فرهنگ تسلط دارند متوجه همسو بودن و موازی بودن این گونه نظریات با توصیه های دینی می شوند . بنابراین همین سخن نویسنده نیز مضمون همان توصیه فرهنگی است که مدارا کردن با مردم نیمی از عقل ( یا دین) محسوب می شود . روی سخن من این است که یک فرد روستایی بدون سواد با گردن نهادن به برخی از توصیه های مذهبی همان رویه ای را اتخاذ کرده است که یک فرد فاضل دانشگاهی آن را کتاب نموده است .

  5. در باره این کتاب و بخش پیشگفتار آن که از طرف نویسنده نگاشته شده بود مطالبی را در گروه قرار دادم اما از آن جا که مطالعه گروهی این کتاب ها کاملا وقت گیربوده و بدون تجزیه و تحلیل و تبادل تجربیات علمی و عملی نمی توان و نباید از آن عبور کرد لذا به دلیل کمبود وقت و انجام برنامه های مهم تر ، از ادامه خوانش آن منصرف شدم .
    در اولین قسمت از صحبت هایم باید عرض کنم هر چند که چند پی نوشت در قسمت پیشگفتار ارائه کردم اما نکات دیگری در همین قسمت باقی ماند که اکنون با مطالعه یادداشت شما به آن می پردازم . اولین مورد نام قبلی کتاب در این سلسله مباحث بوده است . مهندسی رفتار ارتباطی . به نظر می رسد استفاده از کلمه مهندسی در این جا کمی با اشکال همراه است . بارها در محافل علمی دیده و برخورد کرده ام که هرکس در هر رشته ای غیر فنی و غیر مهندسی سعی دارد تا به نوعی مهارت و دانش همقطاران خود را به مهندسی گره بزند . گر چه با این مقوله جلوگیری هایی هم از طرف مسئولین شده ولی ظاهرا در انتخاب نام کتاب چنین محدودیتی وجود نداشته و نویسنده نیز همین نام را انتخاب کرده است . می خواهم بگویم چیزی با عنوان مهندسی رفتار ارتباطی وجود ندارد و نمی توان به داده های آماری و یا طبقه بندی برخی از ارتباطات به چشم مهندسی نگاه کرد .

  6. لیلا جان از دلیل سومی که در انتها آوردی خیلی خوشم اومد.
    البته با این‌که زبان پیچیده‌ای داره نوشته و در تناقض با قابل‌فهم بودن برای عموم قرار می‌گیره هم تا حدود زیادی موافقم.
    اما فکر می‌کنم انتقادش به سایر کتاب‌های روانشناسی پربیراه هم نیست.
    چون اغلب پرفروش شدن و بازارگرمی براشون در اولیته و خیلی در راستای ترویج حقیقت تلاش نمی‌کنند.

    لذت می‌برم از نوشتن و پویایی‌ات در وبگاهت.
    قلمت نویسا، اندیشه‌ات پویا و مهرت مانا 🌻🍁🧡

    1. میترا جان خیلی ممنون از لطفت. بله من هم تا حدودی موافق هستم. اما در کل اوضاع کسی که این کتاب های روانشناسی را می خواند، به مراتب بهتر از کسی است که هیچ کدام را نمی خواند. درست است که یک نوع مثبت نگری سطحی را در فرد ایجاد می کند اما همین خوش بینی می تواند پله ای باشد به سوی موفقیت.مساله ای که خیلی از ما در گیرش هستیم و اجازه نمی دهد، قدم از قدم برداریم همین منفی نگری و بدبینی مان به شرایط و اوضاع زندگی و جامعه است.

پاسخ دادن به میترا سالاری لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.