
عشق و توپک های خرما
توپکهای خرما اولین بار مامان پری از عشق نوهاش به توپکهای خرما، برایش گفته بود. مامان پری میگفت: «محال است توپک خرما درست کنم و نوهام با عشق آن را نخورد.» دستورش را هم به او داده بود، اما دستورش
یک نویسنده ی عاشق هنر
توپکهای خرما اولین بار مامان پری از عشق نوهاش به توپکهای خرما، برایش گفته بود. مامان پری میگفت: «محال است توپک خرما درست کنم و نوهام با عشق آن را نخورد.» دستورش را هم به او داده بود، اما دستورش
قبلترها، زمانی که هنوز مهری به خانهمان نیامده بود، هفتهای یکبار کتلت درست میکردم. عاشق کتلتهایم بودم. فکر میکردم خوب بلدم کتلت درست کنم. هر باریک ادویه را به آن اضافه میکردم. هیچوقت کتلتهایم یک طعم نمیدادند.
هوس عدسپلو کرده بودم. یاد روزهایی که با مادر به سفره حضرت ابوالفضل میرفتیم، افتاده بودم. چه عدسپلوهایی بود. مرغ ریشریش و هویج خلالی و پیاز سرخکرده طعم جادویی به آن غذاها میبخشید. خیلی وقت است که دیگر سفره حضرت
قرار است برایمان از تهران مهمان بیاید. مهمان هایی عزیز که بی صبرانه منتظر دیدنشان و در آغوش کشیدنشان هستیم. از صبح با مهری به جان خانه افتاده ایم و خانه را تمیز کرده ایم. خانه بوی دارچین و قهوه
مهری قصه من، خیلی مهربان و دوستداشتنی است و جز اسم مهری، اسم دیگری برازندهٔ او نیست. او زیباترین و خوش قلبترین زنی است که میشناسم. مثل یک مادر مهربان است. اصلاً شبیه مادرم است و دست پختش هم دست