یک روز با جبران خلیل حبران
ذهن طبیعی گیاه در میانهی زمستان به یاد تابستان گذشته نیست بلکه متوجه بهاری است که از راه میرسد. “جبران
ذهن طبیعی گیاه در میانهی زمستان به یاد تابستان گذشته نیست بلکه متوجه بهاری است که از راه میرسد. “جبران
پریسا دوست دوران ابتداییام بود. دختری سفید که روی صورتش پر بود از کک و مک و رنگ موهایش زرد
به دفتر یادداشتهای روزانهام مراجعه میکنم. در تاریخ پنجم دی ماه دو سال پیش دربارهی ضعفم در نوشتن اینطور نوشتهام:
چند روزی هست که میخواهم ماجرایی را تعریف کنم؛ اما نمیدانم دقیقن باید از کجا شروع کنم. از دوستیام با زهرا
در تابستان پنجرهها همیشه باز است. به خاطر گرد و خاکی که ممکن است از خانه به بیرون بیاید، خودم
قبل از تولد و زندگی دوباره در خیالی دیگر، قارچی بودم که از زمین خیس و مرطوب بعد از یک