حاج پرویز
داستانک بیست و دوم لغت بیست و دوم: زمخت حاج پرویز دستهای زمختی داشت که من از دست دادن با
داستانک بیست و دوم لغت بیست و دوم: زمخت حاج پرویز دستهای زمختی داشت که من از دست دادن با
دبیر تحریریهی مجله او را میشناسد. به خاطر او هم که شده، نمیخواهد از زندگی خصوصیاش اثری در داستانهایش باشد؛
داستانک بیستم با لغت طاقباز فرهاد طاقباز روی زمین خشک و سفت دراز کشیده بود و با بدعنقی به این
داستانک نوزدهم کلمه امروز: مسحور مترادف مسحور: جادوشده، مجذوب، فریفته، مفتون، شیفته حتمی پای سحر و جادو در میونه. همینطوری
روز هجدهم نوشتن با یکسری لغات مشخص، مرتب تو را به فضاهایی تکراری سوق میدهد. برای تغییر فضا، ذهن به
داستانک دوازدهم لغت دوازدهم: بغرنج وضعیت زندگی خانواده بعد از مرگ فاطمه هر روز بغرنجتر میشد. با اینکه به ظاهر