دو داستان با پای سیب
داستان اول وقتی مرد بیخبر از همهجا وارد خانه شد، هیچ نشانی از همسرش نیافت. تلویزیون روشن بود و موزیک
داستان اول وقتی مرد بیخبر از همهجا وارد خانه شد، هیچ نشانی از همسرش نیافت. تلویزیون روشن بود و موزیک
از خانهی همسایه بازهم صدای جر و بحث بلند شده بود. یکی زن میگفت و مرد جواب میداد. چند دقیقهای
نزدیک ده صبح بود. آفتاب حسابی بالا آمده بود که مرد در جایش تکانی خورد و به زن گفت: «پاشو
دو دختربچه که به نظر میرسید، سنشان از پنجسال تجاوز نمیکند، در پیادهرویِ خیابان شلوغی ایستاده بودند. هر دو موهای
دو دختر بچهی کوچک، یکی پنج ساله و دیگری سه ساله روی پشتبام خانهی پدربزرگشان بازی میکردند. خانهی پدربزرگ، پشتبام
داستانک روز بیست و نهم لغت روز: مناقشه(بحث، جدل) بیست و نه روز پیش، تمرینی برای کلمه برداری طرحریزی کردم.