لیلا علی قلی زاده

مصائب یک نویسنده 

این نوشته‌هایی که بعد از این سطرهای ابتدایی می‌آید شاید تنها مختص من نباشد و بتوانید با آن‌ها انس بگیرید و خودتان را ببینید که این روزها را از سر گذرانده‌اید و به دنبال راهی هستید که خودتان را از این مخمصه و گرفتاری نجات دهید.

 

مصائب یک نویسنده 

روزهایی پیش می‌آید که نمی‌توانم بنویسم. قلم به انگشتانم نمی‌چسبد و توان نشستن روی صندلی‌ را ندارم. ذهنم عصیان می‌کند و بدتر از آن بدنم نه می‌گوید. نه اینکه موضوعی برای نوشتن نباشد نه موضوع همیشه خدا هست؛ اما چند خطی که می‌نویسم حالم از نوشته‌ام به هم می‌خورد.

انگار که تازه شروع به نوشتن کرده باشم، در الفبای نوشتن وا می‌مانم. به صفحه سفید کاغذ خیره می‌شوم. از به کارگیری ساده‌ترین کلمات هم عاجز هستم. انگار تمرینات کلمه برداری، رونویسی و هزار تمرین دیگر، اصلاً کار ساز نبوده است. ناتوان‌ترین می‌شوم.

می‌دانم اگر بتوانم نشیمنگاهم را روی آن صندلی بگذارم و تکان نخورم و چند ساعت دوام بیاورم بالاخره خداوند دلش به حالم می‌سوزد و کلماتش را بر انگشتانم جاری می‌کند؛ اما ذهن و بدنم با هم بهانه می‌آورند. دست به یکی کرده مرتب مرا از آن صندلی سیاه چرمی بلند می‌کنند.

فکر می‌کنم کلمه دانم خالی است. سراغ سرخ و سیاه با آن کلمه های قلمبه سلمبه‌اش می‌روم؛ اما سرخ و سیاه هم نمی‌تواند این چاه خالی را پرآب کند و مکنونات قلبی‌ام را به شیوه‌ای خوشایند بر روی کاغذ مکتوب کند.

به نوشته‌های دوستان سرک می‌کشم. تازگی‌ها با یک همنام آشنا شده‌ام که خیلی خوب می‌نویسد. نوشته‌هایش را که می‌خوانم بالاخره به این راز سر به مهر پی می‌برم. چرا نمی‌توانم بنویسم؟

آزادانه در نوشته خود زندگی کنید

چه مشکلی در نوشته‌هایم وجود دارد؟ چرا این نوشته‌ها دیگر ارضایم نمی‌کند مگر قرار نبود نوشتن مرا به زمین بند کند پس چرا دیگر نوشتن مرا به هیچ جایی بند نمی‌کند؟ چرا نوشتن آن شوق روزهای اول را در من زنده نمی‌کند. روزهایی که بدون ترس از دیده شدن و قضاوت می‌نوشتم.

چند روز پیش یک متن نوشتم. متنی که عاشقش شده بودم و بعد ترسیده بودم که این نوشته سرم را به باد بدهد. چرا نوشتن کاری نمی‌کند که بر ترس‌ها و اضطرابم فائق آیم؟

زیادی سخت گرفته‌ام برای اینکه نوشته‌هایم ورای دل نوشته باشد و به کار بیاید و به قول انگلیسی‌ها helpful باشد احساس را از آن بیرون کشیده‌ام. مرتب خودسانسوری داشتم و هرجا که منی که شخصیتم را هویدا کند از نوشته‌ها بیرون می‌زد آن جمله را حذف کردم؛ برای همین است که دیگر دوست ندارم بنویسم.

دلتنگی‌ام را از نوشته‌هایم بیرون کشیدم در حالی که هر لحظه از روز دلتنگ بودم. دلتنگ نغمه‌ای دور که صدایش را فراموش کرده بودم. دلتنگ یک خاطره خوش که در گذشته محو می‌شد.

استاد در آن غروب غم‌انگیز را به سخره گرفت و من دلتنگ همان غروب غم انگیزی شدم که بره‌ای در کوهستان به نظاره‌اش مشغول بود و نفهمید که از گله جدا شده است و  با رسیدن شب و زوزه گرگان ترس تمام وجودش را دربرگرفت. من دلتنگ آن تا صبح بیدار ماندن مادر و پدری شدم که نگران فرزندشان بودند دلتنگ آغوش پدارنه و مهر مادرانه شدم. آغوشی که فقط آغوش بود و هیچ حسرتی بر دل بره نگذاشت. دلتنگ دست پدربزرگ هیچ وقت لمسش نکردم.

دلتنگ شده‌ام. دلتنگ ادم‌ها، پرنده‌ها و ماهی‌ها و می‌ترسم دلتنگی‌ام را ابراز کنم که ضعیف به نظر بیایم و برای همین دیگر دستم به نوشتن نمی‌رود؛ اما بدون امضای شخصی‌ام بدون ابراز کردنم من هم می‌شوم یکی از همان هزاران انسان تکراری که ماشین‌وار کاری را انجام می‌دهند که به خوشبختی برسند در حالی که خوشبختی در همین لحظه‌ است در همین لحظه‌ای که بی‌توجه به مصائب و مشکلات لبخند بر لب می‌نشانی و از ترس ترسیدن خودت را پنهان نمی‌کنی و با ترس‌هایت مبارزه می‌کنی.

نوشتن شگرد من است برای رها شدن. کسی که قلم بر دستم داد و راه را نشان داد را می‌ستایم؛ اما دیگر شیوه به کارگیری این قلم بر عهده خودم است. باید ذهنم را از اندیشه‌های اضطراب‌آور خالی کنم. باید به خودم اجازه بدهم که خودم باشمکه اگر خودم نباشم تکراری می‌شوم درحالی که من منحصر به فرد هستم و خداوند از سر بی‌حوصلگی مرا کپی دیگری نیافریده است.

لیلا علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

7 پاسخ

  1. لیلون جان
    به درد مشترکی اشاره کردی
    دقیقن
    اما همونطور کف گفتی گفتی باید گذشت و باز هم نوشت
    چون همه ما منحصر به فردیم
    و خدا ما رو از سر بی حوصلگی و کپی دیگران نیافریده

  2. نوشته باید ازش ارزش دربیاد که مخاطب و نویسنده رو راضی کنه. جز این باشه، اخرش به بن بست میرسه
    مسیری که خیلی سایت ها بعد از گذر دوره هیجان های سطحی برای نوشتن، رفتند و الان ماه هاست و حتی بیش از یک ساله به روز نشدن

پاسخ دادن به لیلا علی قلی زاده لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.