برای نویسنده شدن باید چه کاری انجام بدهیم؟
برای نویسنده شدن لازم است تمرینهای زیادی انجام دهیم. از سال نود و نه که بیوقفه نوشتهام تمرینهای متنوعی را به لطف استاد عزیزم شاهین کلانتری انجام دادهام که برخی برایم لذت بخش بود و برخی دیگر، ملال آور که برای پیشرفت مجبور به انجامش بودم.
میتوانم هزاران کلمه از دستورات و راههایی بگویم که باید انجام دهید و بروید تا یک نویسنده شوید؛ اما آزاد نویسی اولین و مهمترین کاری است که باید انجام دهید.
تمرین آزاد نویسی یکی از اصول اولیه نویسنده شدن است.
اگر روزانه چندین هزار کلمه آزاد نویسی ندارید و دلتان نمیخواهد برای انجام این تمرین وقت بگذارید، بهتر است بروید سراغ یک حرفه و هنر دیگر. یادم میآید تازه به کلاس نقاشی استاد آذر رفته بودم. روز اول به خطخطی کردن گذشت و روز دوم به آجر کشی. کلاسمان سهساعته بود و من سه ساعت تمام آجر کشیدم و هر بار استاد تعداد و زوایای آجرها را تغییر میداد و مرا مجبور به کشیدن دوبارهشان میکرد. از من خواسته بود در خانه هم دوباره این تمرین را انجام بدهم. تمرین سخت و حوصله سربری بود. خصوصاً اینکه فکر میکردم این کار ساده است و نباید وقتم را به آن اختصاص بدهم. مگر با آجر کشی هم نقاش میشدم. در کلاس درس نقاشی وقتی خواستم با این روش کودکان را برای کار آماده کنم، دیدم برای کودکان این روش بدترین روش است و باعث سرخوردگی آنها میشود.
بعد از گذشت یک هفته و شروع جلسه دوم دوباره استاد همان تمرینهای ساده آجر کشی را به نحو دیگری برایم ترتیب داد. اینطور نبود که به کلاس درس بروم و استاد درس بدهد و من روز بعدش نقاش شوم. تمرین و خوندل میخواست. یک مدت تمرینهایم خیلی زیاد شده بود. برنامه هر روزه بعد از کار، خوردن ناهار و بعد هم تمرین نقاشی روی همان میز ناهار خوری تا نزدیک غروب بود.
به مرور با انجام همان تمرینهای ساده، ذهنم باز شد و در حین تمرینها خطوط خلاقانهای میکشیدم. هیچ وقت بعد آن نتوانستم چنین خطوطی را بکشم. علتش این بود که دیگر هیچ وقت دستم گرم نشده بود برای خط کشیدن و نقاشی کردن و همان درس ساده در نقاشی را فراموش کردم.
حالا نوشتن هم همینطور است. هیچ فرقی با نقاشی ندارد. یکی واژهها را در قالب خطوطی کجومعوج روی کاغذ میآورد و دیگری رنگها را بانظم یا بینظم کنار هم میچیند و شاهکاری خلق میکنند. هر دو خالق دنیای خودشان هستند.
آزاد نویسی در نوشتن مثل همان خطخطی کردن در نقاشی است.
اگر قرار است نقاشی را بهصورت حرفهای دنبال کنید باید دائم کاغذ و قلم همراهتان باشد و مدام خط بکشید. هر چیزی را که اطرافتان میبینید با خطوط سریع و محکم بکشید. در نقاشی باید جسارت داشته باشید. در نوشتن هم باید اجازه بدهید در آزاد نویسی هرچه در ذهنتان هست به بیرون بریزد. اصلاً نترسید. مثلاً درباره شام دیشبتان مینویسید یکهو یاد صغرا خانم میافتید با آن النگوهایش که مدام پزش را به شما میداد، در مورد آنهم بنویسید. هنوز داستان صغرا را تمام نکرده یاد اکبر آقا قصاب محلهتان میافتید که گوشت دیرپز به شما داده بود درباره آنهم بنویسید. یا یاد پول زیادی که برای فلان کالای بنجل دادهاید، بنویسید و خودتان را رها کنید. در حین نوشتن یک لحظه احساس کردم پیامبر هستم و در حال خواندن آیات قرآن هستم.
در آزادنویسی باید رها باشید
در آزاد نویسی از هر دری سخن میگویید. بعد از یکجایی به بعد میبینید کلمات بیآنکه زور بزنید در حال جاری شدن است.
بعضیها فکر میکنند از همان اول میتوانند چخوف شوند. بدون هیچ تمرینی. جایی خواندم برخی نویسندهها برای آثارشان ده دوازده سال زمان صرف کردهاند و ما نتیجه کارشان را که حاصل رنج دوران بوده است یکشبه خواندهایم و بعد انتظار داشتیم بعد از خواندن فلان اثر بهمحض گرفتن کاغذ و قلم در دست، چنین و چنان بنویسیم و چون چند خط نوشتیم و بهزعم خودمان خوب از کار درنیامد نوشتن را کنار گذاشتیم و رفتیم سراغ هنر و حرفهی دیگری.
نویسنده شدن یک شبه ممکن نیست.
تمرین آزاد نویسی را بهعنوان یکی از اصول نویسندگی که واجب و ضروری است جدی بگیرید و بههیچوجه آن را دستکم نگیرید. در یک نشست یکساعته هرچه در ذهنتان میآید را روی کاغذ بیاورید یا در صفحه رایانه تایپ کنید. بهانه نیاورید. خانهتان شلوغ است. کمی زودتر از خواب بیدار شوید. دیگر هیچ بهانهای نیست. در ضمن قرار نیست در آزاد نویسی کار شاقی انجام بدهید که بهانه می آورید که خانه شلوغ است و من آدم زود بیدار شدن نیستم. در هر ساعت از شبانهروز میتوانید بنویسید. قرار نیست فکر کنید؛ قرار است هرچه در ذهنتان میگذرد را بنویسید. اصلاً اولش به کسی که شما را مجبور به آزاد نویسی کرده است کمی بدوبیراه بگویید. مثلاً به من بد و بیراه بگویید و همانها را بنویسید و بعد بروید سراغ چرندیات دیگر ذهنتان و بعد آرامآرام بیآنکه متوجه باشید جرقههای یک ایده تازه در ذهنتان شکل میگیرد و مدتی بعد به خودتان میگویید واقعاً این نوشتهها برای من بوده است؟
در آزاد نویسی چقدر باید بنویسیم؟
شاید برایتان سوال پیش بیاید که چه مقدار باید بنویسید؟ سعی کنید در هر نشست حداقل هزار کلمه را بنویسید. قبول دارم که روزهای اول سخت است و شما احساس میکنید که هیچچیزی برای نوشتن ندارید. روزهای بعد راحتتر میشود. کافی است از این سختیها بگذرید. مدتی بعد بیآنکه متوجه باشید در یک نشست دو هزار کلمه را بهسادگی مینویسید و اصلاً هم احساس خستگی نمیکنید و تازه بازهم دلتان میخواهد بنویسید. گاهی پیش میآید من بیتوجه به گذر زمان تا پنج هزار کلمه را به سادگی مینویسم.
استاد کلانتری، همیشه نوشتههای اولیهمان را که بیشتر به دل نوشته شباهت دارد تا یک نوشته خوب، با عبارت در آن غروب سرد پاییز … به سخره میگیرید. شما همانها را هم بنویسید. به حدی بنویسید که دیگر ظرفتان پر شود و مجبور شوید ظرف بزرگتر و بهتری را تهیه کنید و دیگر دلتان نیاید از آن خزعبلات پاییزی در آن بریزید و با نوشتههای اثربخش پرش کنید. فقط یادتان باشد از همان اول به دنبال پیکاسو شدن ببخشید چخوف شدن نباشید.
من هم روزهای اول نقاشی وقتی کار دوستانی را که سالها آنجا کارکرده بودند میدیدم میخواستم به همان خوبی باشم و وقتی ساعت کاریام زیاد شد و نتوانستم خوب تمرین کنم و پیکاسو نشدم، نقاشی را رها کردم؛ اما اگر میماندم و مثل پیکاسو خوندل میخوردم شاید حداقل شاگرد پیکاسو میشدم. مشکل یک نویسنده نقاش این است که نمیتواند فقط از نوشتن بنویسد و وسط نوشتن دلش میخواهد نقاشی هم بکشد.
چند وقت پیش دخترم میگفت اینهمه نقاشی میکشی، پول هم میگیری یا اصلاً برایت فایدهای هم دارد. به دخترم گفتم این تمرین است که دستم همیشه گرم بماند مثل نوشتن که تا قبل از بیداری شما بیوقفه مینویسم. فقط توجه داشته باشید که این تمرین برای نویسنده شدن کافی نیست؛ اما ضروری است همانطور که خطخطی کردنهای روزانه برای نقاش شدن ضروری است. شما نمیتوانید با حذف این تمرینها گامهای دیگر را بهدرستی بردارید.
نوشته شده توسط علی قلی زاده
10 پاسخ
فکر کردن به نوشتن هزار کلمه هراسانگیزه. خوشحالم که هر روز این تمرین خوب رو انجام میدی. تاثیرش رو تو نوشتههات میبینم. سعی میکنم آزاد نویسی رو جز برنامه روزانهام قرار بدم.
حتما اینکار رو بکن
ای ول لیلا چقدر خوب بود این مطلب دختر
و آفرین که توی صفحه گوگل مطلبت به عنوان مرجع بود این یعنی اینکه کارت خیلی خوب بوده
حال دلت همیشه خوب عزیزم
مرسی از نگاه پر مهرت عزیز دل. مال اون اوایل بود.
سلام لیلا جان. من فاطمه ام. همکلاسی شما در دوره های استاد کلانتری بی نظیر.
توی گوگل درباره ی آزادنویسی سرچ کردم و پیشنهاد ششم گوگل مطلب شما بود. تبریک میگم.
از خوندن نوشته ات لذت بردم. داستانی، ساده و روان نوشته بودی فقط یه مشکلی که داشت این بود که
همه رو پشت سر هم نوشته بودی و از اینتر نازنین استفاده نکرده بودی و سایز نوشته هام کوچیک بود
و این ممکنه خیلی ها رو از خوندن مطلب خوبت منصرف کنه.
خود استاد کلانتری هم گاهی توی سایت شخصی اش بعد از نوشتن فقط یک الی دو جمله می ره سطر بعدی.
این سفیدخوانی واقعا خیلی مهمه توی تشویق کاربر به خوندن متنمون
فاطمه جان ممنونم. من امروز حالم خوش نبود و فقط خواستم یک نگاه سرسری به سایت بندازم که کامنت شما رو دیدم. من این مطلب رو اون اوایل نوشته بودم که با توضیحات شما رفتم و دوباره بازخوانیش کردم و ایراداتی که گفته بودین رو اصلاح کردم.
سایز نوشته رو متاسفانه هنوز نتونستم بزرگ تر کنم اما به سفید خوانی بیشتر اهمیت دادم و اصلاحش کردم. ممنونم از توجهت و خوشحالم که مطلبم به دردت خورد
راستی اینم بگم که تصویر این نوشته با تصویر ایده پنجم یکیه هااااااا😊
اصلاحش می کنم.
امروز روز خوبیه . میشه کاملا اونو حس کرد اما نه از وزش خنکای باد پاییزی از لابلای شاخسار درختها و نه از تابش پرتوهای طلایی خورشید از میان برگهای زرد پاییزی ، بلکه از میان نوشتههای امروزتان میشه خوب بودن امروز رو حس کرد . امروز روز خوبیه و من اونو کاملا از لابلای جملات و کلمات نوشتهتون حس میکنم .
دقیقا یک روز فوق العاده بود