لیلا علی قلی زاده

خلوت خود را دوست بدارید.

خلوت خود را دوست بدارید.

شب گذشته در جایی بودم که درست یک سال پیش هم با همان وضع و حال پوشیده در همان لباس، همان جا حضور داشتم. انگار تاریخ تکرار شده بود. آدم‌های اطرافم ظاهراً تغییر کرده بودند؛ اما من همان بودم بدون هیچ گونه تغییری. هنوز هم پرسش‌هایی در سرم بود که پاسخی برایشان نیافته بودم. چرا خلوتم را می‌خواستم و نمی‌خواستم. چند روزی بود که صدایم حبس شده بود. هیچ نشان دیگری از بیماری در وجودم نبود. فقط صدایم حبس شده بود. پدر و دختر با هم رفتند و من ماندم و سکوتم. در خلوتی که مهیا شده بود، به یک سال پیش و احساساتم فکر کردم. آن روز با وجود دوستانی که داشتم، احساس تنهایی عجیبی می‌کردم. امروز از آن دوستان خبری نبود و بازهم من تنها بودم. برای رهایی از تنهایی به سراغ وبلاگم رفتم. نوشتن در وبلاگ یک راه ارتباطی برای فرار از تنهایی است. احتمالاً برای رهایی از این تنهایی آزار دهنده به نوشتن پناه برده‌ام؛ چشمم در وبلاگ به بخش نظرات افتاد که دیدم اگر آن یکی دو نفری که گاهی برایم چیزی می‌نویسند، به اینجا نیایند، سکوت اینجا هم کشنده و مرگبار می‌شود. به وبلاگ یکی از دوستان رفتم درباره قبرستان دیدگاه نوشته بود. از نوشته‌‌اش این طور استنباط کردم که انتظار داشتن بازخورد از دیگران، به نحوی نوشته را به نظرات آن‌ها محدود می‌کند. برای همین بخش نظرات را از بین برده‌ بود که صرفاً برای عشق به نوشتن بنویسد. به حرف‌هایی که زده بود، خیلی فکر کردم. من اینطور نبودم هر وقت که تنهایی آزارم می‌داد به نوشتن پناه می‌بردم. حتی با نوشتن یک ترانه و آهنگ از خواننده مورد علاقه‌ام هم از تنهایی خود می‌کاستم.

ریلکه در باب تنهایی نویسنده و شاعر می‌گوید:

آقای عزیز خلوت خود را دوست بدارید و رنجی که به شما می‌رسد را بپذیرید. ناله‌ای که از این رنج بر زبان‌تان جاری می‌شود شیرین است. گفتید نزدیکان از شما دورند. این نشان می‌دهد در اطرافتان وسعتی رو به رشد در شرف وقوع است، و هنگامی که هرچه به شما نزدیک است درو می‌نماید، نشان می‌دهد این وسعت چنان کرانه گرفته که به ستارگان می‌رسد. از رشد خود شادمان شوید که کسی نمی‌تواند شما را دنبال کند.

 

صبح که از خواب بیدار شدم از منوی رستوران نویسندگی یک دسر، غذا و یک نوشیدنی انتخاب کردم و بی توجه به تمام پرسش‌های بی پاسخی که ذهنم را درگیر کرده بود، شروع به نوشتن کردم.

ریلکه در نامه‌ای به یک شاعر جوان می‌گوید:

در برابر همه چیز صبور باشید مخصوصاً مسائلی که بر شما روشن نیست. سؤالات خود را دوست داشته باشید؛ آن‌ها درست مثل کتاب‌هایی که به زبان خارجی نوشته شده‌اند یا اتاقی که در بسته است، هستند. به دنبال پاسخ برای پرسش‌هایی که هنوز وقت آن نرسیده نباشید زیرا به کارتان نمی‌آید. باید بتوانید در آن‌ها زیست کنید. نکته اصلی همین است. اینکه بتوانید در همه چیز زندگی کنید.

و در پایان، بازخورد گرفتن برای یک نویسنده یا هنرمند تازه کار، مهلکترین چیز است. به جای اینکه منتظر باز خورد دیگران باشیم باید به خودمان رجوع کنیم.

و باز هم سخنی از ریلکه:

هیچ چیز برای اثر هنری به اندازه کلمات انتقادی مضر نیست.

نقدهای زیبا شناختی و هنر را تا حد امکان کمتر بخوانید، چنین نوشته‌هایی یا دیدگاه‌های جهت دار کاملاً شخصی هستند که بسیار متحجرانه و بی معنا شده‌اند، یا دچار دگرگونی های بی‌شمارند که امروز یک دیدگاه برنده است و فردا برعکس.

نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

6 پاسخ

  1. این روزهای فهمیده نشدن وتنهایی برای خودروزگاریست بس غریب، گاهی باید دوستشان داشت وگاهی باید از آن گریزان، هرچه هست باید قبول کرد که زندگی یعنی این ومن چندیست که پذیرفتم گاهی حالم را تنهایی خوش می کند وگاهی درجمع دوستان همدل.
    لیلا جان ازخوندن مطلب زیبایت لذت بردم. قلمت پر توان باشد رفیق همراه

  2. با سلام
    من از اقدامی که دوستمون انجام داده بود متعجب شدم. تصور کنید در یک دوره آخرالزمانی تک و تنها روی کره زمین زندگی می کنید. حال کتاب بنویسید، شعر بسرایید، گویندگی کنید و نقاشی بکشید. خب که چی ؟ تا چه مدت این‌کارها رو بدون مخاطب انجام می‌دید؟ اصلن لازم نیست در این شرایط باشید. چند روز از دیگران فاصله بگیرید. اون‌وقت متوجه می‌شید هر آدم کتاب است منتظر خوانده شدن. پس بدون مخاطب و دریافت تأیید دیگران تولید محتوا کاری عبث خواهد بود.

    1. بله منم اول خیلی تعجب کردم. بعد فکر کردم شاید این بازخوردها به قدری براش مهم شده بود که دیگه نمی تونسته اون ها رو مدیریت کنه. برای همین این کار رو انجام داده. احتمالا کوتاه مدته

  3. سلام لیلون گلی
    پس از بوقی و اندی اومدم
    خیلی سرم شلوغه این روزا که در جریانش هستی
    لیلون جان اصلن باید بی خیال بازخورد شد
    بعضی وقتا واقعن درگیر این موضوع میشه آدم
    اما راه درست اینه که بنویسی و خودت کیف کنی، سبک بشی، چراغ ذهنت روشن بشه و …
    و اتفاقن وقتی دنبال بازخورد نیستی بازخورد میاد سراغت

    1. این جنبه روانشناسی داره ما نیاز به برقراری ارتباط داریم برای همین بازخورد برامون مهم میشه؛ اما باید این احساس رو مدیریت کرد چون اگه یه روزی کسی بازخورد نده یا بازخورد بد بده به طور کل میریزیم بهم

پاسخ دادن به leila لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.