لیلا علی قلی زاده

از نوشتن تا وادی موسیقی

از نوشتن تا وادی موسیقی

از پشت رایانه‌مان خیره می‌شویم به جناب همسر که چهار دونگ حواسش پیش کسب و کارش است و به قول خودشان، در حال نان در آوردن با آن دستگاه کوچکی است که به آن می‌گویند یارانه کیفی و ما از لجمان می‌گوییم نوت بوک، می‌خواهیم از خودمان احساس در کنیم و ارتعاشات مغزمان را به مغزشان متصل کنیم که هرچه زور می‌زنیم، نمی‌شود. متوجه می‌شویم که سیستم احساسیمان خوب کار نمی‌کند و احتمالاً اتصالی دارد. البته بعید نیست اتصالی داشته باشد. دو پرنده سیم خوار داریم که تمام سیم‌های خانه را لخت کرده‌اند و چنان در این کار ماهر هستند که ما مجبورشده‌ایم بیشتر وسایل برقی‌مان را جهت جلوگیری از برق گرفتگی‌ آن جنابان، از کار بندازیم.

در بدن ما سیم‌های زیادی وجود دارد که نامش نرون می‌باشد و ما خودمان به شخصه دیده‌ایم که پرنده سیم خوارمان روی شانه‌راستمان می‌نشیند و مدام روی شانه‌مان حفاری می‌کند و ما فکر می‌کنیم از همان شانه، سیمی قطع شده است؛ البته جایی خواندم که باید احساسات خوب داشته باشیم و با خودمان بد صحبت نکنیم. پس به آن یالانچی درونمان به قول صبا می‌گوییم ساکت شود و مشکل از ما نیست و گیرنده جناب همسر خاموش است. بعد دوباره سعی می‌کنیم به او خیره شویم و از خودمان احساس در کنیم که می‌بینیم مشکل از گیرنده و فرستنده و سیم‌های اتصال هم نیست. احساس وجود دارد ولی نمی‌توانم از آن‌ها با کلمات صحیح رونمایی کنم. مشکل از کمبود کلمات است.

تمرین کلمه برداری راهی برای افزایش دایره لغات و تثبیت کلمات در ذهن

کلمه‌ها می‌توانند با اجرای درست تمرین کلمه برداری در مغزمان تثبیت شوند و ما تمرین کلمه برداری را جدی نگرفتیم و فکر کردیم تمرینی به این سادگی که از ما نویسنده نمی‌سازد و آن‌هایی که به حرف استاد گوش دادند، پله‌های موفقیت را یکی یکی طی کردند و ما هی در پله‌های نویسندگی درجا زدیم و هرجا که دیگر توان قدم از قدم برداشتن نداشتیم، به پله عقبی برگشتیم تا ببینیم چه چیزی را جا گذاشته‌ایم.

راستش را بخواهید مسیر یادگیری، مسیری است که باید هزاران بار یک فعل در آن تکرار شود. امروز در وبلاگ صبا خواندم که یکی از قانون‌های معبد شائولین این است که یک ضربه‌ای که فردی آن را هزار بار زده است از هزار ضربه‌ای که تنها یک بار آن‌را زده است، خطرناک تر است. فکر می‌کنم می‌توانیم این قانون را به یادگیری هم تعمیم دهیم. ما در مسیر یادگیری هر درس را یک بار می‌خوانیم و هر تمرین را یک بار انجام می‌دهیم بی آنکه مهارت کافی در آن درس و تمرین کسب کرده باشیم؛ اما اگر فقط در یک درس استاد شویم و از پس یک تمرین، با تعدد تکرار بر بیاییم، یادگیری ما عمیق‌تر خواهد بود. امروز که به وبلاگ دوستمان سر زدیم، این قانون را در گوشه دفترمان یادداشت کردیم. بعد وقتی در حال تفکر درباره یادگیریمان بودیم، یاد آن جمله افتادیم و خواستیم از آن در افاضه پراکنی‌های طنازانه‌مان( به قول دوست دیگرمان زهرا) استفاده کنیم که دیدم وای چه اشتباه فاحشی مرتکب شده‌ایم. ما حتی یک جمله را هم درست رونویسی نکرده‌ایم و این جمله‌ای که ما رونویسی کرده‌ایم هیچ معنایی ندارد و خوب شد که معنای جمله را با چندباره خواندنش درک کرده بودیم وگرنه چطور می‌توانستیم جمله را به شکل صحیحش بنویسیم.

موسیقی کلیدی برای بازشدن دریچه‌های ذهن

یکی دیگر از درس‌هایی که استاد داده بودند و ما مرتب فراموش می‌کردیم که از آن استفاده کنیم استفاده از موسیقی در امر نوشتن بود. موسیقی مثل یک کلید است. کلیدی که قفل‌های ذهن را باز می‌کند و تمرکز را در امر نوشتن بالا می‌برد. گوش دادن به موسیقی باعث می‌شود که تمام بخش‌های مغز ما فعال شود، برای همین است که با گوش دادن به یک قطعه موسیقی، بخش خاطراتمان فعال می‌شود، تصاویری در ذهنمان ایجاد می‌شود و ما همزمان می‌توانیم اشک بریزیم یا لبخند بزنیم. موسیقی به دلیل درگیر کردن تمام حس‌های ما، می‌تواند بهترین ابزار یک نویسنده باشد. ابزاری که مثل چوب جادو، معجزه می‌کند و نویسنده می‌تواند هر زمان که هیچ ایده‌ای به ذهنش نرسید، به سراغ موسیقی برای فعال‌سازی بخش ایده‌ها برود.

فیثاغورث و موسیقی

دوازده قطعه موسیقی مخصوص فعال سازی مغزمان روی سیستممان ذخیره کرده‌ایم. عدد دوازده کوچکترین عددی است که قابلیت تقسیم شدن به اعداد گوناگونی را دارد که فیثاغورت نسبت ‌های آن را در علم موسیقی کشف کرد و تشخیص داد که بهترین عدد در موسیقی عدد دوازده است. بدون آنکه این مطلب را بدانیم به صورت نا خوداگاه این دوازده قطعه را روی سیستمان ذخیره کرده‌‌ایم و در فواصل زمانی معینی به این قطعات گوش می‌دهیم تا مغزمان را به جنب و جوش وادار کنیم. جالب است بدانید که جناب فیثاغورت علاوه بر آن که دستی در ریاضیات داشتند، در موسیقی هم تبحر داشته‌اند و ما آن را در تحقیقاتی که داشتیم، یافتیم و گفتیم به شما هم بگوییم. مخصوصاً شمایی که ریاضی خوانده‌اید تا بروید موسیقی را هم یاد بگیرید.

نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

4 پاسخ

  1. دو پرنده‌ی سیم‌خوار… وای عاشق این مدلی نوشتنتم یعنی من.
    قربون احساساتت برم لیلا. شاید روی گیرنده‌ی جناب همسر، نگرانی و اضطراب تحویل پروژه نشسته و نمی‌تونه احساساتت رو دریافت کنه. ولی راست می‌گی هرچی آدم دایره‌ی لغاتش پر و پیمون‌تر باشه ارتباطاتش قوی‌تر میشه.
    مثلن من دارم به این فکر می‌کنم که جز ای جان و باشیوا دولانیم عبارات دیگه‌ای بلد نیستم؟
    راستی درود خداوند بر تو باد دختر. من داشتم با سه چهارتا گزارش روزانه کشتی می‌گرفتم، چقدر نوشتی تو این مدت کم.

    1. وای صبا گزارش های تو اینقدر زیاده که سه چهارتا پست من رو در بر می گیره. ولی گیرنده همسر ضعیفه چون بیشتر وقتا تو باغ نیست. فقط وقتی تو باغه که من پشت فرمونم و نگران جونش میشه

      1. 😂😂😂😂😂.
        اینکه بابای منه. انقدر گیر داد بهم که کلن رانندگی رو بوسیدم گذاشتم کنار. الانم فکر کنم سه سالی میشه رانندگی نکردم. در نتیجه یادم رفته.

پاسخ دادن به صبا مددی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.