لیلا علی قلی زاده

معرفی رمان سه سال از آنتوان چخوف

معرفی رمان سه سال از آنتوان چخوف

داستان سه سال از آنتوان چخوف داستان زندگی‌هایی کسالت بار و بیهوده است. بدون اینکه هدفی از زندگی داشته باشند. بی دلیل عاشق می‌شوند و چند روز بعد، از عشقشان سرخورده می‌شوند. به خاطر پایبندی به رسوم و نارحت نکردن دیگران تن به ازدواج می‌دهند و ازدواج می‌کنند تنها به این دلیل که باید ازدواج کنند و زندگیشان را از یکنواختی دربیاورند. آداب و رسومی کهنه و پوسیده و زندگی‌هایی که در نبود عشق به سادگی از بین می‌روند. زندگی چخوف بیانگر جامعه‌ای راکد و گندیده است. جامعه‌ای مرده.

بریده‌ای از کتاب

«من ولی، خودم را نمی‌فهمم. گاهی خلقم تنگ است، گاهی بی‌تفاوت. خجالتی هستم، به خودم شک دارم، ترسو هستم و برایم غیرممکن است خودم را با زندگی وفق دهم و اداره‌اش کنم. یکی اهل مزخرف‌گویی است و یکی اهل کلاه‌برداری و درعین‌حال چنان زنده‌دل، من اما اگر موقعیت‌اش پیش بیاید، آگاهانه کار خیر می‌کنم و از انجامش فقط احساس آشفتگی و بی‌تفاوتی بهم دست می‌دهد. برای تمام این حالتم، گاوریلیچ، این توضیح را دارم که من یک برده هستم، نوه‌ی یک برده. پیش از این‌که ما سگ‌های بیچاره پلّه‌های ترقّی را بالا برویم، بسیاری از ما نابود می‌شویم!» یارتسف آهی کشید و پاسخ داد: «همه‌ی این‌ها درست و خوب، عزیزم. ولی همین، یک بار دیگر نشان می‌دهد که زندگیِ روسی چقدر غنی و متنوع است. آخ، چقدر غنی؛ می‌دانید، روز به روز بیشتر متقاعد می‌شوم که ما در روزهای پیش از بزرگ‌ترین پیروزی زندگی می‌کنیم و من می‌خواهم آن روز را به چشم خودم ببینم و خودم همراه آن پیروزی باشم. چه باور کنید، چه نکنید، ولی به‌نظر من، نسل فوق‌العاده‌ای در حال رشد است. هنگامی که به بچه‌ها تدریس می‌کنم، به خصوص به دختران، لذّت می‌برم. بچه‌های خارق‌العاده!»

شخصیت‌های داستان  از دید من

در داستان، یولینا همسر لاپتف به هیچ وجه از لاپتف خوشش نمی‌آمد و تنها به این دلیل به او جواب مثبت داد که دلش نمی‌خواست او را ناراحت کند و فکر می‌کرد گر به کسی جواب منفی بدهد باعث ناراحتی او می‌شود. این شخصیت مرا یاد گذشته خودم انداخت. بارها پیش آمده بود که برای ناراحت نکردن دیگران عقیده شخصی خودم را ابراز نمی‌کردم و همیشه در رنج و عذاب بودم تا دیگران را ناراحت نکنم. خدا رو شکر مدت هاست که از آن گذشته پر محنت دور افتاده‌ام. حالا فکر می‌کنم اوضاع نسبت به قبل بهتر شده است. من و هم دوره‌ای‌های من راحت‌تر عقایدمان را ابراز می‌کنیم. بدون هیچ ترسی و نسل بعدی که در حال جوانه زدن است، راحت مطالبه می‌کند. دیگر فقط بیان یک عقیده نیست که مطالبه است. چیزی که به ما یاد داده بودند به خاطر درک شرایط جنگ و دوران پس از جنگ، آن را نخواهیم.

لاپتف متوجه می‌شود که در یولینا هیچ علاقه‌ای وجود ندارد و همان لحظه از ابراز عشقش متاسف می‌شود؛ اما به خاطر رسوم نمی‌تواند بگوید که از پیشنهادش پشیمان شده است. زندگی بدون عشق کسالت بار است.

رد پای زندگی چخوف در داستان

چخوف در این رمان به گونه‌ای نبوغ آمیز آشکار می‌سازد که تنهایی، یأس و فروپاشیِ باورها و اعتقاداتِ دیرینه‌ی شخصیّت‌های این داستان نیز همگی برآمده از زیستن در چنین برزخی است. در واقع شخصیت الکسی و فیودور در واقع او و برادرش هستند که به خاطر تعصبات خشک خانواده یکی از مذهب بیزار شده است و دیگری مجنون و دیوانه.

چخوف زنان را در داستان‌هایش و به خصوص در این داستان موجودی سست و بی اراده معرفی می‌کند که این نقطه نظر او برگرفته از تربیت و خانواده‌اش می‌باشد. مادر او زنی مطیع و سر به زیر بود که همیشه دنباله رو همسرش بود و بی اذن او کاری نمی‌کرد.

نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

2 پاسخ

  1. لذت بردم
    خیلی قشنگ و روان پرداختی اول به داستانها و بعد وضعیت روزگار چخوف
    در مورد اون ابراز عقاید موافقم ، ما بچه های زمان جنگ و دهه پنجاهیها کلن بچه هایی بودیم که تمام تلاشمونو میکردیم که هموراه تحت هر شریاطی حتی اگه به قیمت رد شدن تراکتور از رومون بود اوضاع آروم باشه.
    مقداریش هم بر میگرده به اینکه ننی خواستیم عزیزانمون، پدر و مادر رو برنجونیم و تو اون شرایط به سختیهاشون اضافه بشه.
    دمت گرم لیلون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.