لیلا علی قلی زاده

نوشتن سلاح من است

نوشتن سلاح من است

جز نوشتن که کاری از دستمان بر نمی‌آید. هزار کتاب روی میز تلمبار شده است. گاهی دستمالکی بر می‌دارم و زیر کتاب‌ها را تمیز می‌کنم و بازهم کتاب‌ها را سرجایشان می‌گذارم. بی آنکه کتاب‌ها را خوانده باشم یا بخواهم بخوانمشان، آن‌ها را همچنان روی میز می‌گذارم و خیال ندارم از دستشان راحت شوم. نگاهشان می‌کنم. قصدی برای خواندنشان ندارم. فقط سال بلواست که مرا جذب می‌کند و به من یاداوری می‌کند که این بلوای هزارساله تمام نمی‌شود. این جنگ بر سر قدرت و این سلطه بر خاک زرخیز وطن تمام نمی‌شود. دوستی زنگ می‌زند و مرا به تولد دخترش دعوت می‌کند و من نمی‌دانم خوشحال باشم یا ناراحت. خوشحال باشم که هنوز کسی در این خاک به خون غلتیده شاد است و میهمانی می‌گیرد و ناراحت برای اینکه نمی‌توانم در جشن شرکت کنم که وجودم پر از غم است و نمی‌خواهم غم را با خودم به میهمانی ببرم و بعد باز به کتاب‌ها خیره می‌شوم کتاب‌هایی که قرار بوده همدم تنهایی‌ام باشند و این روزها خودشان حصاری شده‌اند تا تنهاتر باشم و نمی‌توانم بخوانمشان. تنها سلاحم در این روزها نوشتن است که نپوسم که هوا را نخواهم و بتوانم در کنج قفس هم زنده بمانم.

نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.