لیلا علی قلی زاده

تله کتابخوانی

تله کتابخوانی

 

در ابتدای راه نویسندگی به دنبال خلق داستان بودم. در میانه راه احساس کردم که واژه‌دانم خالی از واژه است و آنقدری که باید راه و چاه زبان را نمی‌شناسم و بلد نیستم از جادوی زبان استفاده کنم. طرح داستان خوب بود ولی مشکل بزرگی وجود داشت.اشکال کار در این بود که به پیچیدگی‌های زبان فارسی آشنایی نداشتم. بعد استاد گفت که اگر بخواهید بنویسید و نوشته‌تان حرفی برای گفتن داشته باشد، باید مطالعه کنید. به ازای هر یک ساعت نوشتن باید دو ساعت مطالعه کنید.

در پی خواندن کتاب‌های بیشتر، پی بردم که اقیانوس زبان فارسی به حدی  عظیم است که اگر هزارسال هم وقت داشته باشم، نمی‌توانم حتی قطره‌ای از آن را به تملک خود در آورم. هرچه می‌خواندم، بازهم مطالب و کتاب‌های بیشتری وجود داشت که باید می‌خواندم و از آن یاد می‌گرفتم. بعضی از کتاب‌ها  هم بودند که با یک بار خواندن نمی‌شد از آن‌ها گذر کرد و باید چندین و چندبار آن‌را می‌خواندم.

آن اوایل  کتاب می‌خواندم و بعد سعی می‌کردم دانش تازه را در نوشته‌ام به کار گیرم. اما احساس کردم که باید بیشتر بخوانم. پس از نوشتن غافل شدم تا بیشتر و بیشتر بخوانم. بعد در تله کتابخوانی گیر افتادم.

تله کتابخوانی چیست؟

تله کتابخوانی از آن تله‌هایی است که به این راحتی متوجه آن نمی‌شوید. چون مثل تله‌های دیگر با درد همراه نیست. مرتب کتاب می‌خوانید. با کتاب تازه‌تان عکس سلفی می‌گیرید. از این کتاب به کتاب دیگر می‌روید و به صورت کلی و محو محتوای کتاب را به یاد می‌آورید. خیلی درگیر کتاب نمی‌شوید. اما از اینکه تند و تند کتاب‌های جدید و تازه را می‌خوانید خوشحالید و به خودتان می بالید و فکر می‌کنید کار خیلی شاقی می‌کنید.

آنثدر غرق خواندن می‌شوید که به خودتان می‌گویید نوشتن خیلی سخت است. باید اطلاعاتم را بالا ببرم. مرتب مطالعه می‌کنم تا در نوشتن استاد شوم. به وقتش سراغ نوشتن هم می‌روم. اما حواستان نیست که خواندن ساده بدون تولید محتوا، بدون تفکر، به قدری ساده است که هرچه می‌خوانید سیر نمی‌شویذ و محال است که دیگر فکر نوشتن به مخیله‌‌تان راه پیدا کند.

چگونه از تله کتاب خوانی فرار کنم؟

برای اینکه در این تله دلپذیر خانه خراب کن نیفتید، باید به محض خواندن چند صفحه فکری به حال نوشتن هم بکنید. برای مثال اینجا چند راه حل خوب وجود دارد که می‌توانید از ان‌ها بهره بگیرید.

همان موقع خواندن زیر جملات درست و حسابی که حرفی برای گفتن دارد خط بکشید و بعد سعی کنید، درباره شان فکر کنید و چیزی هم خودتان به آن فکر و ایده خوب موجود در کتاب اضافه کنید.

یا اگر کلمه‌ای جدید در کتاب بود که تا به حال به گوشتان نخورده بود، کلمه را جایی یادداشت کنید و به محض اتمام آن چند صفحه، شروع کنید به نوشتن با همان کلمات نا آشنا، اینطوری دیگر در تله کتابخوانی نمی‌افتید.

راه دیگر ادامه نویسی است. اگر قصد دارید که از خواندن به نوشتن برسید، بهتر است پاراگرافی را که دوست دارید ادامه دهید.

برخی اوقات هم عبارتی در کتاب وجود دارد که زیباست و شما می‌توانید به اشکال مختلف از ان عبارت در نوشته‌هایتان بهره بگیرید. برای مثال:

آن که حکومت کند می‌تواند به سادگی زور بگوید.

آن که حکومت کند، می تواند دروغی را راست جلوه دهد و راستی را دروغ

آن که حکومت کند، قوانینی وضع می‌کند که به نفع خود و خاندانش باشد.

آن که حکومت کند، می‌تواند بیگناهی را یک شبه گناهکار کند و گناهکاری را بی‌گناه جلوه دهد.

آن که حکومت کند، می‌تواند عدالت داشته باشد یا اینکه بی عدالت باشد و گزندی هم نبیند.

این شکل از به کارگیری عبارت‌ها آنافورا نام دارد.

شیوه دیگر رونویسی از یک متن است. رونویسی به نظر ساده است و کار کودکان است اما اگر به صورت دائم تکرار شود، مطالب زیادی را به نویسنده می آموزد. نویسنده مشهور روسی، چخوف بسیار از نوشته‌های تولستوی رونویسی کرده بود.

نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.