برای نویسنده شدن باید چه کاری انجام بدهیم؟
برای نویسنده شدن تمرین های زیادی را باید انجام دهیم. می توانم هزاران کلمه از کارها و راه هایی بگویم که باید انجام دهید و بروید تا یک نویسنده شوید. اما آزاد نویسی اولین و مهمترین کاری است که باید انجام دهید.
تمرین آزاد نویسی یکی از اصول اولیه نویسنده شدن است. اگر روزانه چندین هزار کلمه آزاد نویسی ندارید و دلتان نمیخواهد برای انجام این تمرین وقت بگذارید، بروید سراغ یک حرفه و هنر دیگر. یادم میآید تازه به کلاس نقاشی استاد آذر رفته بودم. روز اول به خطخطی کردن گذشت و روز دوم به آجر کشی. کلاسمان سهساعته بود و من سه ساعت تمام آجر کشیدم و هر بار استاد تعداد و زوایای آجرها را تغییر میداد و مرا مجبور می کرد به کشیدن دوباره شان و از من خواسته بود در خانه هم دوباره این تمرین را انجام بدهم. تمرین سخت و حوصله سر بری بود. مگر با اجر کشی هم نقاش می شدم. اما یادم می اید بعد از یک هفته هم که به کلاس رفتم دوباره از همان تمرین های ساده آجر کشی به نح. دیگری برایم ترتیب داد. اینطور نبود که به کلاس درس بروم و استاد درس بدهد و من روز بعدش نقاش شوم. تمرین و خوندل میخواست. یک مدت تمرینهایم خیلی زیاد شده بود. از سرکار که می امدم ناهارم را می خوردم و روی همان میز ناهار خوری شروع می کردم به تمرین کردن. ذهنم باز شده بود و در حین تمرین ها خطوط خلاقانه ای می کشیدم. هیچ وقت بعد آن نتوانستم چنین خطوطی را بکشم. علتش این بود که دیگر هیچ وقت دستم گرم نشده بود برای خط کشیدن و نقاشی کردن.
حالا نوشتن هم همینطور است. هیچ فرقی با نقاشی ندارد. یکی واژهها را در قالب خطوطی کجومعوج روی کاغذ میآورد و دیگری رنگها را بانظم یا بینظم کنار هم میچیند و شاهکارشان را خلق میکنند. هر دو خالق دنیای خودشان هستند. آزاد نویسی در نوشتن مثل همان خطخطی کردن در نقاشی است. اگر قرار است نقاشی را بهصورت حرفهای دنبال کنید باید دائم کاغذ و قلم همراهتان باشد و مدام خط بکشید. هر چیزی را که اطرافتان میبینید با خطوط سریع و محکم بکشید. در نقاشی باید جسارت داشته باشید. در نوشتن هم همینطور باید اجازه بدهید در آزاد نویسی هرچه در ذهنتان هست به بیرون بریزد. اصلاً نترسید. مثلاً درباره شام دیشبتان مینویسید یکهو یاد صغرا خانم میافتید با آن النگوهایش که مدام پزش را به شما میداد، در مورد آنهم بنویسید. هنوز داستان صغرا را تمام نکرد یاد اکبر آقا قصاب محلهتان میافتید که گوشت دیرپز به شما داده بود درباره آنهم بنویسید. آزاد نویسی همین است دیگر از هر دری سخن میگویید . بعد از یکجایی به بعد میبینید کلمات بیآنکه زور بزنید در حال جاری شدن است. بعضیها فکر میکنند از همان اول میتوانند چخوف شوند. بدون هیچ تمرینی. جایی خواندم برخی نویسندهها برای آثارشان ده دوازده سال زمان صرف کردهاند و ما نتیجه کارشان را که حاصل رنج دوران بوده است یکشبه خواندهایم و بعد انتظار داشتیم بعد از خواندن فلان اثر بهمحض گرفتن کاغذ و قلم در دست، چنین و چنان بنویسیم و چون چند خط نوشتیم و بهزعم خودمان خوب از کار درنیامد نوشتن را کنار گذاشتیم و رفتیم سراغ هنر و حرفهی دیگری. بنابراین تمرین آزاد نویسی را بهعنوان یکی از اصول نویسندگی که واجب و ضروری است جدی بگیرید و بههیچوجه آن را دستکم نگیرید. در یک نشست یکساعته هرچه در ذهنتان میآید را روی کاغذ بیاورید یا در صفحه رایانه تایپ کنید. بهانه نیاورید. خانهتان شلوغ است. کمی زودتر از خواب بیدار شوید. دیگر هیچ بهانهای نیست. در ضمن قرار نیست در آزاد نویسی کار شاقی انجام بدهید که بهانه می او رید که خانه شلوغ است و من آدم زود بیدار شدن نیستم. در هر ساعت از شبانهروز میتوانید بنویسید قرار نیست فکر کنید قرار است هرچه در ذهنتان میگذرد را بنویسید. اصلاً اولش به کسی که شمارا مجبور به آزاد نویسی کرده است کمی بدوبیراه بگویید و همانها را بنویسید .و بعدش بروید سراغ چرندیات دیگر ذهنتان و بعد آرامآرام بیآنکه متوجه باشید جرقههای یک ایده تازه در ذهنتان شکل میگیرید و مدتی بعد به خودتان میگویید واقعاً این نوشتهها برای من بوده است. سعی کنید در هر نشست حداقل هزار کلمه را بنویسید. قبول دارم که روزهای اول سخت است و شما احساس میکنید که هیچچیزی برای نوشتن ندارید. اما روزهای بعد راحتتر میشود. کافی است از این سختیها بگذرید.مدتی بعد بیآنکه متوجه باشید در یک نشست دو هزار کلمه را بهسادگی مینویسید و اصلاً هم احساس خستگی نمیکنید و تازه بازهم دلتان میخواهد بنویسید. استاد کلانتری، همیشه نوشتههای اولیهمان را که بیشتر به دل نوشته شباهت دارد تا هر اثر دیگری، با عبارت در آن غروب سرد پاییز … به سخره میگیرید. شما همانها را هم بنویسید. به حدی بنویسید که دیگر ظرفتان پر شود و مجبور شوید ظرف بزرگتر و بهتری را تهیه کنید و دیگر دلتان نیاید از آن خزعبلات پاییزی در آن بریزید و با نوشتههای اثربخش پرش کنید. فقط یادتان باشد از همان اول به دنبال پیکاسو شدن نباشید. من هم روزهای اول نقاشی وقتی کار دوستانی را که سالها آنجا کارکرده بودند میدیدم میخواستم به همان خوبی باشم و وقتی ساعت کاریام زیاد شد و نتوانستم خوب تمرین کنم و پیکاسو نشدم، نقاشی را رها کردم. اما اگر میماندم و مثل پیکاسو خوندل میخوردم شاید حداقل شاگرد پیکاسو میشدم. مشکل یک نویسنده نقاش این است که نمیتواند فقط از نوشتن بنویسد و وسط نوشتن دلش میخواهد نقاشی هم بکشد. دیروز دختر میگفت اینهمه نقاشی میکشی، پول هم میگیری یا اصلاً برایت فایدهای هم دارد. به دخترم گفتم این تمرین است که دستم همیشه گرم بماند مثل نوشتن که تا قبل از بیداری شما بیوقفه مینویسم. فقط توجه داشته باشید که این تمرین برای نویسنده شدن کافی نیست اما ضروری است همانطور که خطخطی کردنهای روزانه برای نقاش شدن ضروری است. شما نمیتوانید با حذف این تمرینها گامهای دیگر را بهدرستی بردارید.
نوشته شده توسط علی قلی زاده
امروز روز خوبیه . میشه کاملا اونو حس کرد اما نه از وزش خنکای باد پاییزی از لابلای شاخسار درختها و نه از تابش پرتوهای طلایی خورشید از میان برگهای زرد پاییزی ، بلکه از میان نوشتههای امروزتان میشه خوب بودن امروز رو حس کرد . امروز روز خوبیه و من اونو کاملا از لابلای جملات و کلمات نوشتهتون حس میکنم .
دقیقا یک روز فوق العاده بود
راستی اینم بگم که تصویر این نوشته با تصویر ایده پنجم یکیه هااااااا😊
اصلاحش می کنم.