لیلا علی قلی زاده

روز نهم با کتاب چگونه یک کمال گرا نباشیم.

نشخوار ذهنی

نشخوار ذهنی نوعی از کمال گرایی است که فرد به طرز وسواس گونه ای به مشکلات و یا اتفاقاتی که باعث بوجود آمدن آن ها شده است، تمرکز می کند. فرد در گیر افکرار خود انتقادی درباره گذشته اش می شود.

نشخوار کنندگان ذهنی فکر می کنند با کند و کاو در گذشته می توانند مشکل را حل کنند یا قابلیت سفر در گذشته را دارند و مرتب آرزو می کنند که کاش آن اتفاق نیفتاده بود.

اگر این واقعیت را بپذیریم که گذشته قابل تغییر نیست، دست از نشخوار ذهنی بر می داریم. باید بپذیرید که اتفاق افتاده به هیچ وجه قابل جبران را درست شدن نیست، بنابراین به جای تمرکز روی مساله ای حل نشدنی به جلو بروید و کاری صورت دهید.

خانم الف یکی از دوستانم برایم تعریف می کرد که:« زمانی که دانشجو بودم، اتفاق عجیبی برای من افتاد. به علت ضعف های امنیتی سیستم، اگر کسی در اکانت خودش در یک برنامه چت اجتماعی فعالیت می کرد اطلاعات او روی سیستم می ماند و نفر بعدی اگر برنامه را نمی بست، می توانست با اکانت نفر قبلی کار کند. یک بار من با یکی از همین برنامه های اجتماعی برای یکی از همکلاسی هایم پیام گذاشتم. یک پیام خیلی معمولی که از او بابت توانایی هایش تعریف کرده بودم. چند دقیقه بعد متوجه شدم که این پیام از اکانت من فرستاده نشده است و از اکانت دوستم فرستاده شده است. دوستم چنان برآشفته و عصبی بود که من نتوانستم به او بگویم که تقصیر من بوده است. او پیش همکلاسیمان رفت و گفت که نمی داند این پیام را چه کسی فرستاده و او هرگز چنین پیامی را برای او نفرستاده. کار از کار گذشته بود. اگر هم می خواستم به او بگویم با این کاری که او کرده بود و این حجم عصبانیت دیگر امکان نداشت که موضوع را بتوانم به او بگویم. مدت های طولانی در ذهنم خودم را مقصر می دانستم. اگر قبل از نشستن پشت سیستم، همه چیز را دوباره راه اندازی می کردی؟ اگر ان موقع شجاعت داشتی و… هزاران گفت و گوی ذهنی دیگر. حالا من هیچ کدام آن دوستان را نمی بینم . مدت ها بود که این مساله به فراموشی سپرده شده بود چرا که اهمیتی نداشت. اما آن موقع من با نشخوارهای ذهنی از ان مساله برای خودم جهنمی بزرگ ساخته بودم. حالا که به آن روزها فکر می کنم، می بینم که آن موقع اشتباه از من هم نبوده است. شاید اشتباه از دوستم بوده که از اکانت خود به درستی خارج نشده بود یا بدتر طرز فکری که داشت که باعث شده بود به من هم القا کند که حتما جمله زشتی را نوشته ام. برای همین جرات نداشتم بگویم تقصیر من بود و من این جمله را نوشته بودم. آن موقع فکر می کردم شاید با بیان این مساله دختر جلفی به نظر برسم یا این که به نظر برسد که به فلان همکلاسی ام علاقه مند هستم». دوستم بعد از تعریف این مساله خندید و گفت: «واقعا ان روزها چقدر کودک بودم و چه دنیای کوچکی داشتم».

واقعیت این بود که دوستم توانسته بود از آن بحران رد شود اما همچنان هم یک نشخوار کننده ذهنی قوی بود و بابت اشتباهاتش مدام خودش را سرزنش می کرد. یک تصادف کرده بود و مرتب به خودش می گفت:« اگر ماشینم را ان روز جابجا نمی کردم این اتفاق نمی افتاد . اگر حواسم را بیشتر جمع می کردم و..».

بعضی اتفاقات حل شدنی هستند و برخی نه. برای اتفاقاتی که حل نشدنی هستند باید مساله را پذیرفت. مالی از دست رفته یا خسارتی وارد شده است که دیگر جبران پذیر نیست. تنها کاری که می توان کرد این است که خودمان را ببخشیم و به زندگی ادامه بدهیم. اما در مورد مسائلی که قابل حل شدن هستند. کافی است که روی قدم های بعدی تمرکز کنیم تا بهتر عمل کنیم. اگر مرتب به خودمان بگوییم تو خراب کاری کرده ای و خیلی بد شد، نا امید کننده است. کافی است به خودمان بگوییم باشد خراب کرده ای اما می توانی جبران کنی و بدنبال راه حل بهتری باشیم.

در مورد مسائل غیر قابل حل پذیرش اجباری است.

نشخوار ذهنی تلاشی است مایوس کننده و بیهوده برای تغییر گذشته از طریق فکر کردن، نوعی انکار کردن است و پذیرش مانند پادزهر عمل می کند.

اما مساله سر پذیرش اشتباهات است. هر کدام ما مرزی مشخص برای پذیرفتن اشتباهاتمان داریم. اگر اشتباهی مرتکب شدید که خارج از مرز پذیرش شماست و نمی توانید بابت ان اتفاق خودتان را ببخشید، باید آن مرز را بردارید.

از ذهن خارج کردن برخی چیزها نسبت به چیزهای دیگر، زمان بیشتری می برد اما من معتقدم با یاد آوری هدفمند و روزانه اینکه گذشته قابل تغییر نیست، می توان سرعت فراموش کردن را بالا برد.

برای مسائل قابل حل به جای نشخوار ذهنی، بپذیرید و دوباره تلاش کنید.

نوشته شده توسط لیلا علی قلی زاده

لیلا علی قلی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.